بفرمایید خانه، خدا می داند که من میهمان دارم
بفرمایید خانه، خدا میداند که من میهمان دارم
آقایی میگفت مرحوم آخوند ملا فتحعلی هر شب در سامرا یکی دو نفر را به شام دعوت میکرد. یک وقت بعد از نماز مغرب و عشا به من گفت: شما هم بیایید. با ایشان به منزل رفتیم. آن مرحوم از خانواده سؤال کردند: نان گرفتهاید؟ گفتند: خیر.
در سامرا هم قریب صد سال بود که نانوایی وجود نداشت، بلکه زنهای عرب در خانههایشان نان میپختند و صبح و عصر میفروختند و شب در شهر نان نبود.
درهرحال، فرمود: بفرمایید بالا، خدا میداند که من میهمان دارم. پس از اینکه مقداری نشستیم، دامادش آمد و پرسید: آیا نان تهیه شده است؟ آخوند گفت: نهخیر، ولی بیرون خانه بروید و دو سه قدم این طرف درِ خانه و دو سه قدم به طرف دیگر بروید. داماد ایشان از خانه بیرون رفت و برگشت. ناگهان دیدم دامانش پر از نان است. آن شب شام خوردیم و از هیبت آخوند رحمهالله نتوانستم از دامادش در اینباره سؤال کنم؛ لذا صبح نزد داماد ایشان رفتم و گفتم: چه سرّ و رمزی میان شما و آخوند بود، بگو بدانم از کجا و از چه کسی نان گرفتی؟ گفت: ما به فرمایش آخوند متعبدیم، به همان صورت که فرمود عمل کردم و دو سه قدم این طرف رفتم و دو سه قدم به طرف دیگر، و ناگهان شخصی به من گفت: دامانت را بگیر، گرفتم، و او پر از نان کرد!
آیا کسی با اینکه میداند در خانه نان ندارد، میتواند بگوید: بفرمایید داخل، خدا میداند که میهمان دارم، و به این صورت نان تهیه کند؟!
🔰 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۰
آقایی میگفت مرحوم آخوند ملا فتحعلی هر شب در سامرا یکی دو نفر را به شام دعوت میکرد. یک وقت بعد از نماز مغرب و عشا به من گفت: شما هم بیایید. با ایشان به منزل رفتیم. آن مرحوم از خانواده سؤال کردند: نان گرفتهاید؟ گفتند: خیر.
در سامرا هم قریب صد سال بود که نانوایی وجود نداشت، بلکه زنهای عرب در خانههایشان نان میپختند و صبح و عصر میفروختند و شب در شهر نان نبود.
درهرحال، فرمود: بفرمایید بالا، خدا میداند که من میهمان دارم. پس از اینکه مقداری نشستیم، دامادش آمد و پرسید: آیا نان تهیه شده است؟ آخوند گفت: نهخیر، ولی بیرون خانه بروید و دو سه قدم این طرف درِ خانه و دو سه قدم به طرف دیگر بروید. داماد ایشان از خانه بیرون رفت و برگشت. ناگهان دیدم دامانش پر از نان است. آن شب شام خوردیم و از هیبت آخوند رحمهالله نتوانستم از دامادش در اینباره سؤال کنم؛ لذا صبح نزد داماد ایشان رفتم و گفتم: چه سرّ و رمزی میان شما و آخوند بود، بگو بدانم از کجا و از چه کسی نان گرفتی؟ گفت: ما به فرمایش آخوند متعبدیم، به همان صورت که فرمود عمل کردم و دو سه قدم این طرف رفتم و دو سه قدم به طرف دیگر، و ناگهان شخصی به من گفت: دامانت را بگیر، گرفتم، و او پر از نان کرد!
آیا کسی با اینکه میداند در خانه نان ندارد، میتواند بگوید: بفرمایید داخل، خدا میداند که میهمان دارم، و به این صورت نان تهیه کند؟!
🔰 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۰
۵۶۷
۲۸ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.