هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام

اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام


نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟

دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام


خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من

آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام


دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم

خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام


بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل

من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام


مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام

با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام


غرق خواهد شد کسی که سخت "من ، من" میکند

بطری بر روی آبم چون که از خود خالی ام...
دیدگاه ها (۲)

.گاهی وقت خداحافظی ازکسی,خواسته یاناخواسته می گوییم: "مواظب ...

نمیدانم عشق چه جور است!!ولی ...من به تو ..."حس عجیبی" دارم!ح...

دلا فرزانگی کردن مهم است

سوخته را آتش زدن دیگر چه معنا میدهد...مرده راخنجرزدن یارب چه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط