عاشقنامدار امیرارسلان وفرخلقا
#عاشق_نامدار امیرارسلان وفرخلقا
امیر ارسلان و فرخ لقا
ارسلان، پسر “ملکشاه”، پادشاه روم، است. ملکه، همسر ملکشاه، هنوز ارسلان را در شکم دارد که فرنگیان به روم می تازند و آنجا را تسخیر می کنند و ملکشاه را به قتل می رسانند. ملکه جامه ی کنیزان می پوشد و همراه اسیران جنگ در راه فرنگ به جزیره ای می افتد و در آنجا، برحسب اتفاق، با خواجه نعمان، بازرگان مصری، آشنا می شود. خود را به او معرفی می کند و خواجه نعمان او را به عقد خود درمی آورد و به مصر می برد. ارسلان زاده می شود و به سرپرستی خواجه نعمان پرورش می یابد و تا سیزده سالگی چند زبان و علوم زمان را فرا می گیرد و در سوارکاری و تیراندازی مهارت می یابد. در نوجوانی، از سرگذشت و اصل و نسب خود آگاه می شود، روم را از چنگ فرنگیان بیرون می آورد و بر تخت سلطنت می نشیند و خواجه نعمان را وزیر خود می کند. در ماجرایی، تصویر “فرخ لقا”، دختر “پطرس شاه فرنگی”، را می بیند و دل به او می بازد و برای ازدواج با او راهی فرنگ، سرزمین دشمن، می شود.
ارسلان در فرنگ با دو برادر پیر مسلمان، به نام های “خواجه کاووس” و “خواجه طاووس”، آشنا می شود. آنان تقیه می کردند و فرنگیان آنها را همکیش خود می پنداشتند. خواجه طاووس دروازه بان و خواجه کاووس صاحب تماشاخانه ای است. خواجه کاووس، ارسلان را به برادرزاده خود معرفی می کند و او، با نام مستعار “الیاس فرنگی”، در تماشاخانه خدمت می کند. امیرارسلان از همان آغاز ورود به فرنگ در تاریکی شب به دیدار فرخ لقا می شتابد و در نهان به قصر او وارد می شود و در می یابد که فرخّ لقا نیز دلباخته اوست. آن دو در خلوت با یکدیگر ملاقات می کنند. ارسلان خواستار فرّخ لقا و داروغه پهلوان فرنگ را می کشد. پطرس شاه به جستجوی این قاتل ناشناس برمی آید. او دو وزیر دارد: یکی “شمس وزیر” که مسلمان و نیک سرشت است، امّا ناگزیر مسلمانی خود را پنهان می کند و دیگری “قمر وزیر” که بدجنس، فریبکار و جادوگر است، امّا مورد اعتماد شاه است. این بُن مایه نیز، که پادشاهی دو وزیر نیک و بد دارد، در قصه های عامیانه پیش از امیرارسلان به کار رفته است. قمر وزیر خود عاشق فرّخ لقاست و این را هیچ کس نمی داند. او که جادوگر است، فرخ لقا را طلسم کرده است تا او را به همسری خود در آورد. شمس وزیر با نیرنگ قمر وزیر به زندان می افتد.
امیر ارسلان و فرخ لقا
ارسلان، پسر “ملکشاه”، پادشاه روم، است. ملکه، همسر ملکشاه، هنوز ارسلان را در شکم دارد که فرنگیان به روم می تازند و آنجا را تسخیر می کنند و ملکشاه را به قتل می رسانند. ملکه جامه ی کنیزان می پوشد و همراه اسیران جنگ در راه فرنگ به جزیره ای می افتد و در آنجا، برحسب اتفاق، با خواجه نعمان، بازرگان مصری، آشنا می شود. خود را به او معرفی می کند و خواجه نعمان او را به عقد خود درمی آورد و به مصر می برد. ارسلان زاده می شود و به سرپرستی خواجه نعمان پرورش می یابد و تا سیزده سالگی چند زبان و علوم زمان را فرا می گیرد و در سوارکاری و تیراندازی مهارت می یابد. در نوجوانی، از سرگذشت و اصل و نسب خود آگاه می شود، روم را از چنگ فرنگیان بیرون می آورد و بر تخت سلطنت می نشیند و خواجه نعمان را وزیر خود می کند. در ماجرایی، تصویر “فرخ لقا”، دختر “پطرس شاه فرنگی”، را می بیند و دل به او می بازد و برای ازدواج با او راهی فرنگ، سرزمین دشمن، می شود.
ارسلان در فرنگ با دو برادر پیر مسلمان، به نام های “خواجه کاووس” و “خواجه طاووس”، آشنا می شود. آنان تقیه می کردند و فرنگیان آنها را همکیش خود می پنداشتند. خواجه طاووس دروازه بان و خواجه کاووس صاحب تماشاخانه ای است. خواجه کاووس، ارسلان را به برادرزاده خود معرفی می کند و او، با نام مستعار “الیاس فرنگی”، در تماشاخانه خدمت می کند. امیرارسلان از همان آغاز ورود به فرنگ در تاریکی شب به دیدار فرخ لقا می شتابد و در نهان به قصر او وارد می شود و در می یابد که فرخّ لقا نیز دلباخته اوست. آن دو در خلوت با یکدیگر ملاقات می کنند. ارسلان خواستار فرّخ لقا و داروغه پهلوان فرنگ را می کشد. پطرس شاه به جستجوی این قاتل ناشناس برمی آید. او دو وزیر دارد: یکی “شمس وزیر” که مسلمان و نیک سرشت است، امّا ناگزیر مسلمانی خود را پنهان می کند و دیگری “قمر وزیر” که بدجنس، فریبکار و جادوگر است، امّا مورد اعتماد شاه است. این بُن مایه نیز، که پادشاهی دو وزیر نیک و بد دارد، در قصه های عامیانه پیش از امیرارسلان به کار رفته است. قمر وزیر خود عاشق فرّخ لقاست و این را هیچ کس نمی داند. او که جادوگر است، فرخ لقا را طلسم کرده است تا او را به همسری خود در آورد. شمس وزیر با نیرنگ قمر وزیر به زندان می افتد.
- ۳.۷k
- ۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط