قبل تر ها

قبل تر ها ،
عید که می شد ،
 حتی اگر ساعت سه صبح هم می بود ،
بیدار می شدیم  ،
 با چشمان پف کرده لباس های نو می پوشیدیم ٬
هفت سین می چیدیم و می نشستیم سرِ سفره
و
منتظر می شدیم آن موسیقی معروف و پر سر و صدا از تلویزیون یا رادیو پخش بشود.
 پدر و مادر ها زیرِ لب دعا زمزمه می کردند و بچه ها کج و معوج و خواب آلود...‌
بعد یک هو آن بوق و کرنا نواخته می شد و آن چنان انرژی به جمع می داد که خواب از سرمان به کلی می پرید...
می ریختیم سر میوه و شیرینی و آجیل
 و
بوس‌...
این بوس که می گویم از واجبات بساط بود!!!
اصلا انگار رسم بود بوس کنی ٬ عیدی بگیری‌.
بعد ٬ پدر بزرگِ از لای قرآن ٬ از آن پول های شسته رُفته و صاف و صوف در می آورد و به ما عیدی می داد...
می بردیم می گذاشتیم کنار وسایل  بسی ارزشمندمان...!!!
بعد می رفتیم لباس هایمان را درمی آوردیم٬
 می چپیدیم زیرِ پتو...
و ...
صبحِ علی الطلوع با سر و صدا بیدار می شدیم
 که برویم عید دیدنی...
بچه ها هم که عاشق عیدی.
اصلا می بوسیدیم که عیدی بگیریم!!!!
روزی ده بیست تا خانه را برای عیددیدنی می گشتیم.
اگر صاحب خانه بود ٬ که هیچ...
اگر نبودند ٬ روی کاغذ می نوشتیم ؛ "آمدیم - نبودید"

وقتی برمی گشتیم به خانه ٬ ده بیست تا «آمدیم -نبودید» از لای در جمع می کردیم .
می رفتیم خانه ی فامیل ٬
یک فامیل دیگرمان را  آن جا می دیدیم ٬ پا می شدیم با آن ها می آمدیم خانه ی خودمان.
خلاصه....
خاله بازی ای بود برای خودش !!!!

اما حالا ،
هیچ برگه ای لای در نیست ...!
خاله بازی هایمان ته کشیده ...!
و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها هم فقط می نشینند
قاب عکس ها را
تمیز می کنند ...
گویا این بار «عید» لای در کاغذ گذاشته ....٬
آهای !...
«آمدیم - نبودید» ...
دیدگاه ها (۸)

خبر٢٠:٣٠، امشب مصاحبه امیر تتلو را پخش کرد و بعد از چند ثانی...

لقب خوشحال ترین و سرحال ترین عصر جمعه رو میدیم به امروز...عص...

#تست_روانشناسی_امشب...مقابل تلویزیون نشسته اید و فیلم نگاه م...

#بریده_کتاب_امشب...این جور نیست که زندگی مان فقط به تاریکی و...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط