بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
شله زردی که حاجت شهادت داد...
شهید مرتضی زارع، آش نذری شهادت را پخت و چه آسان، مدال شهادت را بر گردن خود آویز کرد…
بر سر سفره هفت سین سال گذشته وجود همسر را در کنار خود می دید و امسال، فقط حضور او را حس می کرد اما وجودش در عرش اعلای آسمان ها بود...
جای شهید مرتضی زارع و مرتضی زارع ها امسال بر سر سفره هفت سین نوروزی خالی بود و همگان سفره هفت سین عشق را برگزیدند، شهدای مدافع حرم که در دفاع از حریم حضرت زینب (س) وجودشان را از عزیزان خود دریغ کردند و در مسیر عاشقی حضرت عشق قدم برداشتند...
همسر شهید مدافع حرم مرتضی زارع در گوشه ای از دلنوشته های خود آورده است:::
عید نوروز سال اولی که من و همسرم با هم عقد کرده بودیم، سفر راهیان نور رفته بودیم، در طول سفر خیلی خوش گذشت اما در منطقه طلائیه اتفاقی افتاد که حال هر دوی ما را دگرگون کرد؛ متاسفانه اتوبوس جلویی ما تصادف کرد و اکثر مسافران ـآن جان باختند. با ابن اتفاق حال آقا مرتضی خیلی دگرگون شد و در طول سفر سکوت عجیبی کرد، هرازگاهی که به خودش می آمد می گفت وای چقدر مرگ به آدم نزدیک است. در چند قدمی ما چه اتفاق عجیبی افتاد و گاهی هم زیر لب می گفت خوش به حال این مسافران که شهدا آنها را خریدند...
همیشه می گفت هر زمان سوار اتوبوس می شوم، یاد مرگ می افتم، یاد سفر، یاد سفر آخرت…و برای من جالب بود که یک پسر جوان، اینقدر به مرگ فکر می کند...
همیشه سال که تحویل می شود، یاد روز حسرت می افتم، روز تغابن…. و گویی تمام کارهای یک سال از مقابل چشمم عبور می کند...
لحظه تحویل سال حس عجیبی دارد و شاید دلیلش این باشد که به نوعی قلب همه مردم ایران در حالت توجه خاصی به سر می برد و من هیچ زمان یادم نمی رود نوروز ۹۴ موقع تحویل سال در حال دیدن شبکه قرآن چنان با حضور قلب خاصی بسر می بردی که یک دفعه اشک از چشمانت سرازیر شد، نمی دانم در آن لحظه چه دعایی می کردی اما می دانم که همیشه آرزویت شهادت بود، شهادت، رویای ناتمام زندگیت بود ای عزیزتر از جانم...
نیمه شعبان هر سال برای فرج حضرت و شهادت در رکابش نذر کرده بودم و هنگامی که متاهل شدم، نذر هر سال را برایت بازگو کردم و تو چه قدر مشتاقانه آن را پذیرفتی و شله زرد نیمه شعبان امسال را به تنهایی پختی و به شوخی به تو گفتم اگر دیگران بدانند برای چه نذری می دهی، احتمالا لب نمی زنند مرتضای زرنگ من! چقدر سریع حاجت گرفتی؟! نیامده، رفتی...
آری، شهید مرتضی زارع، آش نذری را به نیت شهادت پخت و چه آسان، مدال شهادت را بر گردن خود آویز کرد...
به امید شفاعت شهدا
شهادت بی قرار های گنه کار صلوات...
شله زردی که حاجت شهادت داد...
شهید مرتضی زارع، آش نذری شهادت را پخت و چه آسان، مدال شهادت را بر گردن خود آویز کرد…
بر سر سفره هفت سین سال گذشته وجود همسر را در کنار خود می دید و امسال، فقط حضور او را حس می کرد اما وجودش در عرش اعلای آسمان ها بود...
جای شهید مرتضی زارع و مرتضی زارع ها امسال بر سر سفره هفت سین نوروزی خالی بود و همگان سفره هفت سین عشق را برگزیدند، شهدای مدافع حرم که در دفاع از حریم حضرت زینب (س) وجودشان را از عزیزان خود دریغ کردند و در مسیر عاشقی حضرت عشق قدم برداشتند...
همسر شهید مدافع حرم مرتضی زارع در گوشه ای از دلنوشته های خود آورده است:::
عید نوروز سال اولی که من و همسرم با هم عقد کرده بودیم، سفر راهیان نور رفته بودیم، در طول سفر خیلی خوش گذشت اما در منطقه طلائیه اتفاقی افتاد که حال هر دوی ما را دگرگون کرد؛ متاسفانه اتوبوس جلویی ما تصادف کرد و اکثر مسافران ـآن جان باختند. با ابن اتفاق حال آقا مرتضی خیلی دگرگون شد و در طول سفر سکوت عجیبی کرد، هرازگاهی که به خودش می آمد می گفت وای چقدر مرگ به آدم نزدیک است. در چند قدمی ما چه اتفاق عجیبی افتاد و گاهی هم زیر لب می گفت خوش به حال این مسافران که شهدا آنها را خریدند...
همیشه می گفت هر زمان سوار اتوبوس می شوم، یاد مرگ می افتم، یاد سفر، یاد سفر آخرت…و برای من جالب بود که یک پسر جوان، اینقدر به مرگ فکر می کند...
همیشه سال که تحویل می شود، یاد روز حسرت می افتم، روز تغابن…. و گویی تمام کارهای یک سال از مقابل چشمم عبور می کند...
لحظه تحویل سال حس عجیبی دارد و شاید دلیلش این باشد که به نوعی قلب همه مردم ایران در حالت توجه خاصی به سر می برد و من هیچ زمان یادم نمی رود نوروز ۹۴ موقع تحویل سال در حال دیدن شبکه قرآن چنان با حضور قلب خاصی بسر می بردی که یک دفعه اشک از چشمانت سرازیر شد، نمی دانم در آن لحظه چه دعایی می کردی اما می دانم که همیشه آرزویت شهادت بود، شهادت، رویای ناتمام زندگیت بود ای عزیزتر از جانم...
نیمه شعبان هر سال برای فرج حضرت و شهادت در رکابش نذر کرده بودم و هنگامی که متاهل شدم، نذر هر سال را برایت بازگو کردم و تو چه قدر مشتاقانه آن را پذیرفتی و شله زرد نیمه شعبان امسال را به تنهایی پختی و به شوخی به تو گفتم اگر دیگران بدانند برای چه نذری می دهی، احتمالا لب نمی زنند مرتضای زرنگ من! چقدر سریع حاجت گرفتی؟! نیامده، رفتی...
آری، شهید مرتضی زارع، آش نذری را به نیت شهادت پخت و چه آسان، مدال شهادت را بر گردن خود آویز کرد...
به امید شفاعت شهدا
شهادت بی قرار های گنه کار صلوات...
۴.۴k
۰۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.