امیررر

امیررر:
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد
اشک ریزانِ دعا، دست به دامان تو شد

مات و مبهوتِ از این خلقت زیبای عجیب
آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد

روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت
ماه پَرپَر شد و پَژمرد و به قربان تو شد

چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست
تار مویی ز تو را دید و مسلمان تو شد

با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من
تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد

آنقدَر از تو نوشتم همه جا پیش همه
قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد

جگرم خون شده، ای کاش که می فهمیدی
در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد
دیدگاه ها (۳۲)

امیررر:به که گویم که دل از آتش هجرتوبسوخت؟شده ای قاتل دل حی...

امیررر:یادت دلتنگم میڪنہ ؛اسمت دیوونم میڪنہ ؛صدات عاشقترم می...

امیررر:گلہ مےڪنم من از تواز تو ڪہ این همہ بے رحمے..هزار بار ...

امیررر:دلم لڪ زده واسہ یہ دوست داشتن واقعےیہ دوست داشتنے ڪہ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط