زندگی قبل از تبدیل پارت
زندگی قبل از تبدیل پارت ۱۲
.
.
.
جینتارو جینجر _*
بیا تا بهت بگم...
*باهم میرن تو اشپزخونه*
_ داداش میشه بگی میخوای چیکار کنی؟
بیا این کیسه ی آرد رو بگیر
_زورم نمیرسههه
سبکه بگیر
*بچه سه متر رفت تو زمین🗿💔
میتونی نگهش داری؟
_...
جینجر؟
_هنممسمکس
*آرد ازش میگیره
زنده ای برادر؟🗿💔
_آهای حرومزا_چیز اره🗿🤝
میرن تو اتاق ویه سطل رو پر از آب میکنن
*ارد سنگین بود زورشون نمیرسید
_دلیل کارتو نفهمیدم هنوز😐
ببین این یکم به مغز نیاز داره که تو نداری🗿🤝
*جینتارو به تنظیمات کارخونه برگشت*
م...م...مامان گلوریا؟
گلوریا:بله؟ لحن جدی و عصبانی*
به نظرت یکم گرم نی؟
گلوریا:چرا خب گرمه.
میخوای خنکت کنم؟
_اوووو الان فهمیدم 😌
گلوریا:اره لطفا
باشه پس بیا😊👍
سطل آب روغن خالی میکنه رو سرش*
گلوریا:چه غلطی داری میکنی؟
_مامان خودت خواستی خنک شی.
گلوریا:اره ولی نه اینجوری!!!
ما همینو بلد بودیم دیگه ببخشید😐
میرن تو اتاق و درو رو میبندن*
چشم تو چشم میشن و میترکن ار خنده😂
گلوریا:وایسین منم براتون نقشه دارم...
یه گذر زمانی چند هفته ای/ماهی*
اقا توی این مدت هی جینجر و جینتارو به گلوریا کرم میریختن و گلوریا هم به این دوتا*
*شب حدود ساعت ۱۰ اینا
گلوریا:باشه...فردا کاری میکنم که دیگه نتونه بمونه...
*فعلا ناشناس پشت تلفن بعدا باهاش آشنا میشین*
یارو ی فعلا ناشناس:اره.تو از خونه فراریان بده،بقیه اش با من.میتونن موش های آزمایشگاهی خوبی باشن...*خنده شَیطانی🗿
گلوریا:باشه.فردا وقتی از خونه رفت/رفتن بهت زنگ میزنم...
*فردا صبح
جینجر:چه روز خوبی_وادفاک💀
گلوریا بالا سرش وایساده و از همون سر صبح داره بهشون کرم میریزه*
جینجر:گلوریا چتههههههههه
گلوریا:چیزی نیست که داریم باهم بازی میکنیم😌🤝
*اقا از اون بازیا نه ها منحرف نشین_
این کرم ریختنا و اذیت کردنا تا شب ادامه داشت که شب یهو جینجر میره تو اتاقش و یکم وسیله با خودش بر میداره و میریزه تو کوله پشتیش.
جینتارو:داری چیکار میکنی؟
جینجر:دیگه نمیتونم تحمل کنم!دارم از این خونه میرم!
جینتارو:وایسا!تو که نمیتونی این کارو کنی!
جسنجر:دیگه خسته شدم!نمیتونم بابا و گلوریا رو تحمل کنم!!!میخوام برم!
جینتارو:وایسا جینجر یکم با خودت فکر کن!
جینجر:یکم میرم خونه ی کانر...شاید حالم بهتر شه...
جینتارو:او...باشه...میخوای باهات بیام؟..
جینجر:نه شک میکنن...خودم تنها میرم...
گلوریا تمام مدت فالگوش وایساده و منتظر رفتن جینجر میشه*
به محض اینکه جینجر میره بیرون گلوریا زنگ میزنه به یارو ی ناشناس...
منم میرم دنبال جینجر تا چیزیش نشه *بخدا که از شگ باوفا تر بودم🗿🤝*
که یهو...صدای پا میاد؟
تا برمیگردم ببینم چیه...دیگه خیلی دیر شده...
یهو یه نفر از پشت منو میکنه تو یه کیسه ی بزرگ و جینجر هم دو نفر میگیرنش و میبرنش تو یه جور امبولانس...
جینجر:هی!!!شماها کی هستین؟!
یارو ی ناشناس پشت تلفن:وقتی گلوریا رو اذیت کردین،باید به فکر اینجاش هم میبودین!..
شپلق *
با یه چیزی میزنن تو سر جینجر؟!من هیچی نمیتونم ببینم کمککککک!!!
.
.
.
🗿🤝🎀
.
.
.
جینتارو جینجر _*
بیا تا بهت بگم...
*باهم میرن تو اشپزخونه*
_ داداش میشه بگی میخوای چیکار کنی؟
بیا این کیسه ی آرد رو بگیر
_زورم نمیرسههه
سبکه بگیر
*بچه سه متر رفت تو زمین🗿💔
میتونی نگهش داری؟
_...
جینجر؟
_هنممسمکس
*آرد ازش میگیره
زنده ای برادر؟🗿💔
_آهای حرومزا_چیز اره🗿🤝
میرن تو اتاق ویه سطل رو پر از آب میکنن
*ارد سنگین بود زورشون نمیرسید
_دلیل کارتو نفهمیدم هنوز😐
ببین این یکم به مغز نیاز داره که تو نداری🗿🤝
*جینتارو به تنظیمات کارخونه برگشت*
م...م...مامان گلوریا؟
گلوریا:بله؟ لحن جدی و عصبانی*
به نظرت یکم گرم نی؟
گلوریا:چرا خب گرمه.
میخوای خنکت کنم؟
_اوووو الان فهمیدم 😌
گلوریا:اره لطفا
باشه پس بیا😊👍
سطل آب روغن خالی میکنه رو سرش*
گلوریا:چه غلطی داری میکنی؟
_مامان خودت خواستی خنک شی.
گلوریا:اره ولی نه اینجوری!!!
ما همینو بلد بودیم دیگه ببخشید😐
میرن تو اتاق و درو رو میبندن*
چشم تو چشم میشن و میترکن ار خنده😂
گلوریا:وایسین منم براتون نقشه دارم...
یه گذر زمانی چند هفته ای/ماهی*
اقا توی این مدت هی جینجر و جینتارو به گلوریا کرم میریختن و گلوریا هم به این دوتا*
*شب حدود ساعت ۱۰ اینا
گلوریا:باشه...فردا کاری میکنم که دیگه نتونه بمونه...
*فعلا ناشناس پشت تلفن بعدا باهاش آشنا میشین*
یارو ی فعلا ناشناس:اره.تو از خونه فراریان بده،بقیه اش با من.میتونن موش های آزمایشگاهی خوبی باشن...*خنده شَیطانی🗿
گلوریا:باشه.فردا وقتی از خونه رفت/رفتن بهت زنگ میزنم...
*فردا صبح
جینجر:چه روز خوبی_وادفاک💀
گلوریا بالا سرش وایساده و از همون سر صبح داره بهشون کرم میریزه*
جینجر:گلوریا چتههههههههه
گلوریا:چیزی نیست که داریم باهم بازی میکنیم😌🤝
*اقا از اون بازیا نه ها منحرف نشین_
این کرم ریختنا و اذیت کردنا تا شب ادامه داشت که شب یهو جینجر میره تو اتاقش و یکم وسیله با خودش بر میداره و میریزه تو کوله پشتیش.
جینتارو:داری چیکار میکنی؟
جینجر:دیگه نمیتونم تحمل کنم!دارم از این خونه میرم!
جینتارو:وایسا!تو که نمیتونی این کارو کنی!
جسنجر:دیگه خسته شدم!نمیتونم بابا و گلوریا رو تحمل کنم!!!میخوام برم!
جینتارو:وایسا جینجر یکم با خودت فکر کن!
جینجر:یکم میرم خونه ی کانر...شاید حالم بهتر شه...
جینتارو:او...باشه...میخوای باهات بیام؟..
جینجر:نه شک میکنن...خودم تنها میرم...
گلوریا تمام مدت فالگوش وایساده و منتظر رفتن جینجر میشه*
به محض اینکه جینجر میره بیرون گلوریا زنگ میزنه به یارو ی ناشناس...
منم میرم دنبال جینجر تا چیزیش نشه *بخدا که از شگ باوفا تر بودم🗿🤝*
که یهو...صدای پا میاد؟
تا برمیگردم ببینم چیه...دیگه خیلی دیر شده...
یهو یه نفر از پشت منو میکنه تو یه کیسه ی بزرگ و جینجر هم دو نفر میگیرنش و میبرنش تو یه جور امبولانس...
جینجر:هی!!!شماها کی هستین؟!
یارو ی ناشناس پشت تلفن:وقتی گلوریا رو اذیت کردین،باید به فکر اینجاش هم میبودین!..
شپلق *
با یه چیزی میزنن تو سر جینجر؟!من هیچی نمیتونم ببینم کمککککک!!!
.
.
.
🗿🤝🎀
- ۴.۴k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط