به دوست ه رنج ها موما اش ه بودند گفتم

به دوستى كه رنج ها موميايى اش ﻛﺮﺩه بودند گفتم
"نيمه ى پر ليوان" زندگى اش را ببيند؛
و حالم به هم خورده ﺑﻮﺩ از بالا آوردن اين كليشه ى نخ نما!
گفت:
-به شرط آن كه توى ليوان ات نشاشيده باشند.
سكوت.
سكوتى ممتد.
و تأمل در پاسخ بهلول گونِ آن رفيق.
گفت:
- حالا تو مى گويى كدام؟ خالى يا پر؟
سكوت.
و احياناً تكان دادن سرى و بالا انداختن ابرويى.
گفت:
- گاهى بايد ليوان را بردارى و
بنوشى و
از طعم گس آمونياك مست شوى و...
خوش باشى كه مى گذرد.
دیدگاه ها (۲)

اگر تو نمی آمدیپنجره بسته می ماندرودخانه یخ می بستگل نرگس بو...

یه بار براش نوشتم :من فکر میکنم همیشه کسایی که فراموشی میگیر...

مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیستهفت قرن است در این مصر فراوا...

از آنجا که خیلی حواس پرت بود، قبل از سفر برایش لیستی از کاره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط