به دوستى كه رنج ها موميايى اش ﻛﺮﺩه بودند گفتم
به دوستى كه رنج ها موميايى اش ﻛﺮﺩه بودند گفتم
"نيمه ى پر ليوان" زندگى اش را ببيند؛
و حالم به هم خورده ﺑﻮﺩ از بالا آوردن اين كليشه ى نخ نما!
گفت:
-به شرط آن كه توى ليوان ات نشاشيده باشند.
سكوت.
سكوتى ممتد.
و تأمل در پاسخ بهلول گونِ آن رفيق.
گفت:
- حالا تو مى گويى كدام؟ خالى يا پر؟
سكوت.
و احياناً تكان دادن سرى و بالا انداختن ابرويى.
گفت:
- گاهى بايد ليوان را بردارى و
بنوشى و
از طعم گس آمونياك مست شوى و...
خوش باشى كه مى گذرد.
"نيمه ى پر ليوان" زندگى اش را ببيند؛
و حالم به هم خورده ﺑﻮﺩ از بالا آوردن اين كليشه ى نخ نما!
گفت:
-به شرط آن كه توى ليوان ات نشاشيده باشند.
سكوت.
سكوتى ممتد.
و تأمل در پاسخ بهلول گونِ آن رفيق.
گفت:
- حالا تو مى گويى كدام؟ خالى يا پر؟
سكوت.
و احياناً تكان دادن سرى و بالا انداختن ابرويى.
گفت:
- گاهى بايد ليوان را بردارى و
بنوشى و
از طعم گس آمونياك مست شوى و...
خوش باشى كه مى گذرد.
۴۲.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.