باز کن خرمن گیسوی و کنارم بنشین
باز کن خرمن گیسوی و کنارم بنشین
تا بگویم غم تنهایی و دلتنگی را
خیره شو در نگهم ، لب به لبانم بسپار
ترسم این بغض کشد این بدن سنگی را
سرمه بر چشم سیه، ناز بر آن افزون کن
به نگاهم بنشان این هنر جنگی را
گونه را سرخ نما با گل آلاله و رژ !
به تمسخر ببر آن یاسمن رنگی را
کوک کن نغمه ی جادویی آوایت را
بشکن ساز و نی و نای همه چنگی را
خنده کن ،بغض من یکباره فراموش شود
هدیه کن بر سخنم ریتم و هماهنگی را
تا بگویم غم تنهایی و دلتنگی را
خیره شو در نگهم ، لب به لبانم بسپار
ترسم این بغض کشد این بدن سنگی را
سرمه بر چشم سیه، ناز بر آن افزون کن
به نگاهم بنشان این هنر جنگی را
گونه را سرخ نما با گل آلاله و رژ !
به تمسخر ببر آن یاسمن رنگی را
کوک کن نغمه ی جادویی آوایت را
بشکن ساز و نی و نای همه چنگی را
خنده کن ،بغض من یکباره فراموش شود
هدیه کن بر سخنم ریتم و هماهنگی را
۲.۰k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.