سالهاستشناسنامه ام را بادها ورق می زنند وَ شمع های بودنم رایک به یک خاموش می کنند...من ولی همچناندر صفحه ی دوم شناسنامه اممنتظرت نشسته ام ،منتظر تا بیایی ؛قبل از آنکه بادها به صفحه ی سوّم بکشانند مرا...niya