زن
زن
آیینه ایست از جنس عشق
و تبسمی نمناک
که در گستره ی خیال
بال پرواز نگاهش
تجسمی ست
از عبور باران....
زن...که باشی
هر نفست شعری ست بس بی پایان
و دستانت اعجازی ست
که در بندبند آن
سکوت نوازشی ست
از جنس ایثار...
زن...که باشی
نگاهت بی بهانه میبارد
و در خلوت شانه هایت
تنها پناهت
شاخه گلی ست
سرشار از شمیم یاس ها....
آلاله های روشن دیدار
آنگونه در دامان زن
پیوند پرواز را می آموزند
که از قدوم طلایی او
به شوق می آیند
کودکان لالایی مهتاب....
زن را باید به عشق شناخت
و به مهر...خواند
که دنیا
تنها بر مدار چشمان اوست
که اینگونه عاشقانه می نوازد
که زن
تنها پناهی ست
در اوج دلتنگی ها
اینگونه صبور و بی ریا و لبریز از احساس....
آیینه ایست از جنس عشق
و تبسمی نمناک
که در گستره ی خیال
بال پرواز نگاهش
تجسمی ست
از عبور باران....
زن...که باشی
هر نفست شعری ست بس بی پایان
و دستانت اعجازی ست
که در بندبند آن
سکوت نوازشی ست
از جنس ایثار...
زن...که باشی
نگاهت بی بهانه میبارد
و در خلوت شانه هایت
تنها پناهت
شاخه گلی ست
سرشار از شمیم یاس ها....
آلاله های روشن دیدار
آنگونه در دامان زن
پیوند پرواز را می آموزند
که از قدوم طلایی او
به شوق می آیند
کودکان لالایی مهتاب....
زن را باید به عشق شناخت
و به مهر...خواند
که دنیا
تنها بر مدار چشمان اوست
که اینگونه عاشقانه می نوازد
که زن
تنها پناهی ست
در اوج دلتنگی ها
اینگونه صبور و بی ریا و لبریز از احساس....
- ۱.۸k
- ۳۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط