شود دوباره که آیا ببینمت روزی
شود دوباره که آیا ببینمت روزی
میان ریزش باران نسیم نوروزی
من و تو رو به شقایق دوباره بنشینم
تو خیره مانده به من با نگاه دلسوزی
کمالِ حُسن تو در هر زمانه بی همتاست
و ماهتاب جمالت چه آتش افروزی
ستمگرانه مرا از حضور خود راندی
چرا مرا تو چنین بر صلیب می دوزی
تو از سلالهی عشقی ، تو آدمیزادی
تو از تبار خاطره های عزیز دیروزی
بیا که بی تو پیر می شوم ای آرزوی ناممکن
تو ای عذاب قدیم ای دوای امروزی...
میان ریزش باران نسیم نوروزی
من و تو رو به شقایق دوباره بنشینم
تو خیره مانده به من با نگاه دلسوزی
کمالِ حُسن تو در هر زمانه بی همتاست
و ماهتاب جمالت چه آتش افروزی
ستمگرانه مرا از حضور خود راندی
چرا مرا تو چنین بر صلیب می دوزی
تو از سلالهی عشقی ، تو آدمیزادی
تو از تبار خاطره های عزیز دیروزی
بیا که بی تو پیر می شوم ای آرزوی ناممکن
تو ای عذاب قدیم ای دوای امروزی...
۲.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۳