سفرنامه
...خورشید زهرا:
سفرنامه اربعین ۹۸ قسمت چهارم
صبح وقتی که خیلی ها برمی گشتند ما از مرز خارج شدیم راننده ی اتوبوس ها برای صید مسافران رقابت می کردند صلواتی نبودند کرایه حسابی هم می گرفتند ایرانی هم بودند البته نه همه ی آنها ما با یک اتوبوس ویژه حرکت را شروع کردیم و چند دقیقه کافی بود تا بفهمیم راننده اعصاب ندارد من درست صندلی پشت راننده عکس وفیلمم را می گرفتم پس از مدتی برا رفع خستگی کنار موکبی توقف کردیم همراهانم آب و غذا خوردند ومن کمی گشتم و رود ونی زار پشت موکب را کشف کردم از نوجوان دوچرخه سواری پرسیدم نام این رود چیست گفت "مشروع" از آنجا گذشتیم به شهر مانندی رسیدیم از راننده پرسیدم نام اینجا چیست ؟ گفت خرابه بدبختی ولی جای قشنگی بود نخل ها رود ساختمان جاده ماشین زائری که معلوم بود سفر چندمش بود گفت به اینجا کوت گفته می شود ذهنش رازباله ها مشغول کرده بود می گفت از سالهای خیلی دور به زیارت می آمده و ناراحت بود که قدمت زباله های کوت تا نجف خیلی زیاد است و متعجب بود که چرا مردم این بلادجمع کردن زباله شهر در برنامه هایشان نیست البته می گفت کمی از قبل بهترشده وبه من گفت از این زباله های قدیمی عکس بگیر
خلاصه ناگهان زوار کهنه کارتر به راننده گفتند راه را اشتباه رفته ای و راننده بی اعصاب مثل جرقه پرید و اول به غرورش برخورد و قبول نکرد اما به لطایف الحیلی همراهان کار کشته اورا متقاعد کردند و راه درست را نشانش دادند ولی من خوشحال بودم چون داخل آن شهر و خیابانهایش را تماشا کردم اما زیاد طول نکشید که ما راه آمده را برگشتیم واز شهر خارج شدیم
ادامه دارد انشاء الله...
#امام#حسین#عشق#اربعین#کربلا#نجف#سفر#نامه#همسفر
#مشروع#رود#موکب#راننده#اعصاب#نخل#کوت#عکس#فیلن#متوقف#حرکت#برنامه#خیابان#دوچرخه#غدا#آب#شهر#تماشا#پلیس#زایر#ماشین#نوجوان#مرز#رفت#برگشت#جرقه
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #BEAUTIFUL_NICE #جـمیـݪ_رائـع_روعــہ_ابــداع
سفرنامه اربعین ۹۸ قسمت چهارم
صبح وقتی که خیلی ها برمی گشتند ما از مرز خارج شدیم راننده ی اتوبوس ها برای صید مسافران رقابت می کردند صلواتی نبودند کرایه حسابی هم می گرفتند ایرانی هم بودند البته نه همه ی آنها ما با یک اتوبوس ویژه حرکت را شروع کردیم و چند دقیقه کافی بود تا بفهمیم راننده اعصاب ندارد من درست صندلی پشت راننده عکس وفیلمم را می گرفتم پس از مدتی برا رفع خستگی کنار موکبی توقف کردیم همراهانم آب و غذا خوردند ومن کمی گشتم و رود ونی زار پشت موکب را کشف کردم از نوجوان دوچرخه سواری پرسیدم نام این رود چیست گفت "مشروع" از آنجا گذشتیم به شهر مانندی رسیدیم از راننده پرسیدم نام اینجا چیست ؟ گفت خرابه بدبختی ولی جای قشنگی بود نخل ها رود ساختمان جاده ماشین زائری که معلوم بود سفر چندمش بود گفت به اینجا کوت گفته می شود ذهنش رازباله ها مشغول کرده بود می گفت از سالهای خیلی دور به زیارت می آمده و ناراحت بود که قدمت زباله های کوت تا نجف خیلی زیاد است و متعجب بود که چرا مردم این بلادجمع کردن زباله شهر در برنامه هایشان نیست البته می گفت کمی از قبل بهترشده وبه من گفت از این زباله های قدیمی عکس بگیر
خلاصه ناگهان زوار کهنه کارتر به راننده گفتند راه را اشتباه رفته ای و راننده بی اعصاب مثل جرقه پرید و اول به غرورش برخورد و قبول نکرد اما به لطایف الحیلی همراهان کار کشته اورا متقاعد کردند و راه درست را نشانش دادند ولی من خوشحال بودم چون داخل آن شهر و خیابانهایش را تماشا کردم اما زیاد طول نکشید که ما راه آمده را برگشتیم واز شهر خارج شدیم
ادامه دارد انشاء الله...
#امام#حسین#عشق#اربعین#کربلا#نجف#سفر#نامه#همسفر
#مشروع#رود#موکب#راننده#اعصاب#نخل#کوت#عکس#فیلن#متوقف#حرکت#برنامه#خیابان#دوچرخه#غدا#آب#شهر#تماشا#پلیس#زایر#ماشین#نوجوان#مرز#رفت#برگشت#جرقه
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #BEAUTIFUL_NICE #جـمیـݪ_رائـع_روعــہ_ابــداع
۶.۳k
۱۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.