دنبال مدرک کارشناسیام بین کتاب دفترهایم میگردم لای جزوه

دنبال مدرک کارشناسی‌ام بین کتاب دفترهایم می‌گردم لای جزوه‌ی روان‌شناسی‌ام چشمم به این نوشته می‌خورد «بعد کلاس بریم شیرینی عمو شدنت رو بخوریم».بوی کتاب،دست خط ظریف هنری‌ات و یک جمله‌ی کوتاهِ ساده دست و پایم را می بندد،گوشم را می‌گیرد و پرت می‌کند ته خاطراتِ اندی سال پیش

ساندویچ سیب‌زمینی کبابی را دو دستی چسبیده بودی و با میل تمام نشدنیی گازش می‌زدی و چشم‌هایت درشته می‌شد،چشم‌های قهوه‌ای کاملا معمولی که از پشت عینکت سبز دیده می‌شد،حتی وسطِ گرمای دم ظهری اردی‌بهشت هم دلم را ضعف می‌داد. همچنان که لپ‌هایت پر بود گفتی:من یه فکری به ریختن این موهات می‌کنم، نمیخوام بابای بچم کچل باشه.موهای بیچاره‌ای که هر روز شکستن یک تخم مرغ ناغافل سهم‌اش بود و بعد با آب‌معدنی سرم را می‌شستی وشکل کلاغ خیس می‌شدم

ورق را برمی‌گردانم شیطنتت از لای صفحه‌ی بعدی چشمم را می‌زند،دست خطتت جان گرفته و تو داری روی کلمه‌ها با دستهایی باز و حواسی جمع مثل همیشه‌ی عصرها راه رفتنت،قدم می‌زنی و قهقهه می زنی!
ساعت‌ها پیاده راه رفتیم و من ورد زبانم بود:غزل یواش‌تر می‌افتی! ندو.تو همیشه دختربچه مانده‌بودی!بندهای کفشت رابستم و کنارت نشستم که درست را بخوانی و از قصد خل و چل بازی درآوردی که من بیشتر پیشت بمانم.با نگاهی که از تو بعید بود زل زدی و گفتی:بیا برا امروز تاریخ بزنیم،چند سال بعد پسرمون دنیا میاد؟دقیقا وسط نظریه‌ی فروید خط کشیدی و نوشتی:شش سالِ بعد پسرم سه سالش شده!به تاریخ امروز... بوی تو از جزوه پخش می‌شود،جای قلبم انگار کوچکتر می‌شود،خودش را به درو دیوار سینه‌ام می‌زند جزوه را کنار می‌زنم،یک تکه کاغذ از لایش می‌افتد:قند عسلم یه هفته حوصله کن برم کارای انتقالیمو درس کنم برگردم،همش دوسِت دارم خب؟

چمدانت را برداشته بودم و کنارت بی‌رمق قدم می‌زدم،خوشحال بودی که بلاخره برمی‌گردی به شهرت،پنجه‌هایت را بالا زدی که دست‌هایت به بغل کردنم برسد،بوی موهایت،کرمِ روی چهره‌ات نفسم را پر کرده بودزمزمه کردی:دلم نمیخواد تنهات بذارم اما می‌دونی که باید مراقب پدرم باشم! زود بیا پیشم خب؟ آخرین گناهم را مرتکب شدم و تا جانِ آخر بوسیدمت.

کاغذ را پاره می‌کنم،اشک‌هایم آماده باشِ باریدن! دنبال سیگارم می‌گردم! شش سال بعد شده... .
"هادی سالمی"
دیدگاه ها (۱۴)

.دلم تنگ استبرای کسی کهنه میشود او را داشتنه میشود او را خوا...

توی تنها تو رو خواستنخودت دیدی چه سرسختمتو رو با عشق می‌بوسم...

وقتی همه چیز بینمون تموم شد، تا مدت ها همه جا حضورش رو حس می...

در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط