بسم رب الشهدا
بسم رب الشهدا
به نقل ازهمسرحاج همت:توپاوه که بودیم برادرهمت ازحج بازگشته بودوخانم یکی ازدوستانشون روفرستادندبرای خواستگاری................ یک روز خواب دیدم ایشان بالای یک قله برای من یک خانه ی سفید میسازند............... ایشان گفتند:برادرهمت حتما شهیدمیشوندوخیلی هاسرشهادتشون قسم خوردنندحالابااین حساب حاضری با ایشان صحبت کنی؟
من راجع به این مساله خواب دیده بودم به اصفهان آمدم وحاج آقا صدیقی برای استخاره مراجعه کردم............................... جواب استخاره آیه ای بودکه برای اصحاب کهف آمده بود:اینان جوانانی بودنندکه به خدای خویش ایمان آوردندومابرمقام هدایت اینان افزودیم............. چهل روز روزه گرفتم ودعای توسل خوندم وباخودگفتم بعدازاین چهل روز اولین کسیکه به خواستگاری بیادقبول میکنم................. درست درشب سی ونهم یا چهل ایشان فرستادنندبرای خواستگاری............................. به حاجی گفتم من مهریه نمیخواهم واحتمالا پدرم یه مقداری مخالفت میکنندوراضی کردن پدرومادرم باشما............... حاجی گفت:من وقت این کار هاروندارم ........... گفتم:شماکه وقت نداریدباپدرومادرم صحبت کنیدبیخوداصلا میخواهیدازدواج کنیدوبلندشدم که ازاتاق بیرون بیام که حاجی گفت:درسته وقت ندارم اما توکل به خدا که دارم..............من فقط به شمابگم خطبه ی عقدمن وشماجاری شده وادامه دادنند من که درخانه ی خدابودم تمام مدتیکه که طواف میکردم شماروکنارخودم دیدم.............. فکرمیکردم این نفس من هست که نمیگذارد به عبادتم برسم بعدازاینکه اومدم ودیدم شمااومدیدمنطقه فهمیدم که اون قسمت من بوده....................... توکل +اخلاص:سرمایه های گران قدرهمه ی شهدا............
شادی روح شهیدهمت:اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
@Hemmat_channel
به نقل ازهمسرحاج همت:توپاوه که بودیم برادرهمت ازحج بازگشته بودوخانم یکی ازدوستانشون روفرستادندبرای خواستگاری................ یک روز خواب دیدم ایشان بالای یک قله برای من یک خانه ی سفید میسازند............... ایشان گفتند:برادرهمت حتما شهیدمیشوندوخیلی هاسرشهادتشون قسم خوردنندحالابااین حساب حاضری با ایشان صحبت کنی؟
من راجع به این مساله خواب دیده بودم به اصفهان آمدم وحاج آقا صدیقی برای استخاره مراجعه کردم............................... جواب استخاره آیه ای بودکه برای اصحاب کهف آمده بود:اینان جوانانی بودنندکه به خدای خویش ایمان آوردندومابرمقام هدایت اینان افزودیم............. چهل روز روزه گرفتم ودعای توسل خوندم وباخودگفتم بعدازاین چهل روز اولین کسیکه به خواستگاری بیادقبول میکنم................. درست درشب سی ونهم یا چهل ایشان فرستادنندبرای خواستگاری............................. به حاجی گفتم من مهریه نمیخواهم واحتمالا پدرم یه مقداری مخالفت میکنندوراضی کردن پدرومادرم باشما............... حاجی گفت:من وقت این کار هاروندارم ........... گفتم:شماکه وقت نداریدباپدرومادرم صحبت کنیدبیخوداصلا میخواهیدازدواج کنیدوبلندشدم که ازاتاق بیرون بیام که حاجی گفت:درسته وقت ندارم اما توکل به خدا که دارم..............من فقط به شمابگم خطبه ی عقدمن وشماجاری شده وادامه دادنند من که درخانه ی خدابودم تمام مدتیکه که طواف میکردم شماروکنارخودم دیدم.............. فکرمیکردم این نفس من هست که نمیگذارد به عبادتم برسم بعدازاینکه اومدم ودیدم شمااومدیدمنطقه فهمیدم که اون قسمت من بوده....................... توکل +اخلاص:سرمایه های گران قدرهمه ی شهدا............
شادی روح شهیدهمت:اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
@Hemmat_channel
۴۱۸
۰۹ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.