او هر روز شاد و خوشحال بود..میرقصید،عین دیوانه ها به دور
او هر روز شاد و خوشحال بود..میرقصید،عین دیوانه ها به دور خودش میچرخید،میدوید جوری که همه خیال میکردند او شاد ترین آدم روی کره زمین است.ولی روزی که تن بی روح او را دراز کشیده وسط کف خیابان،غرق در خون و لبخند آسودگی که روی لب های او نقش بسته بود دیدند همه حیرت زده به او مینگریدند و آرام پچ پچ میکردند.او با اینکه کم میفهمید و لب مرگ بود، میتوانست صدای همهمه های مردم را بشنود..خوشحال بود که این زندگی را که با تظاهر کردن کرده بود را به پایان رسانده است.برای اولین بار از ته دل خوشحال بود و با آن لبخند زیبایش که نشان دهنده ی این بود که آسوده و آرام گرفته است،دنیا را ترک کرد.
خوشحال ترین ها هم میتوانند به غمگین ترین ها تبدیل شوند..جوری که دیگر تحمل این دنیا را نداشته باشند.
خوشحال ترین ها هم میتوانند به غمگین ترین ها تبدیل شوند..جوری که دیگر تحمل این دنیا را نداشته باشند.
۱.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.