اجبار
پارت ۶
همه توجه ها به سمت استیج رفت همون دختره روش وایساده بود میکروفن به دست آمادهصحبت کردن بود
+بابت حضورتون توی این مراسم خیلی ممنونم
+من کیم جنی کوچیکترین عضو این خانواده آناده خدمت توی این شرکت هستم
ب.ج: دختر خوش خیالیه
م.ن: برعکس پسر شما
م.ج: زبون وا کردی خانم کیم
+جای داره از خانوادم تشکر کنم و........
همه شروع کردن به دست زدن
این دختر تازه وارده هیچی سرش نیست نقشه بابا قراره خوب پیش بره دختره از استیج اومد پایین
صبحت های همیشگی شروع شد دور یه میز جیمین تهیونگ یوری من جولیا لنا اون وو نسشته بودیم
اون وو : نظرتون راجبه بازی چیه
+چه بازی
اون وو : جرعت حقیقت
^الان؟؟
=چیشده نکنه ترسیدی
*بیاین بازی رو شروع کنیم به یه شرط
لنا: بگو
*هرکی سوال جواب نداد یه شات میخوره
_وسط مراسم میخوای مستمون کنی
اون وو : خب شروع کنیم
بطری چرخید سمت تهیونگ جولیا
=جرعت یا حقیقت
*حقیقت
=کسی رو دوست داری
*معلومه که نه
بطری رو چرخید روبه جنی جونگکوک افتاد
_جرعت یا حقیقت
+جرعت
_لب بگیر
^زود نیست واسه اینکارا
*با کی لب بگیره
جونگکوک اشاره کرد به لب خودش
+فکرشم نکن شات رو بریز *پوزخند
_بلاخره که باید لب بگیری*آروم
جیمین : تمومش کنید دیگه
*راست میگه
^بیا اینم شاتت
+مرسی
م.ج : بچه ها جمع شین
همه به سمت میزی که مامان جونگکوک اشاره کرد رفتن نشستن میز خیلی پر جمعیت بود همه نشستیم که مامان بابای منو جونگکوک اومدن شروع به صبحت کردن که یهو.....
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.