رمان شوتو
رمان شوتو
پارت 23
ا/ت: شوتو مگه بچه ای
شوتو: نمی خوام
ا/ت: اگه دارو هاتو بخوری میزارم بغلم بخوابی
(دکتره کلا شق کرده بیدع)
شوتو: من دارو دوس دارم برام کلی دارو بنویسیننن
دکتره هم براش چنتا دارو نوشت
رفتیم دارو خونه و دارو هارو خریدیم دیگه شب شده بود
شوتو هم رف خونه ولی نه خونه خودش خونه باباش که چن تا کوچه اونور تر از خونه ما بود
فردا شوتو چون مریض بود مدرسه نیوم
ایزاوا: شوتو چرا نیومده؟
ا/ت: چون مریض بود
ایزاوا: و•••تو از کجا میدونی؟
سرخ شدم
امم راستش ابجیم رو برده بودم دکتر اونم اونجا بود
مینا: ولی تو که ابجه نداشتی
ا/ت: اممم.... خب یه جورایی دختر امومه ولی من بهش میگم ابجی کوچیکه
ایزاوا: اوهوم
ولی من هنوز چشمم به میدوریا بود تا چیزی نگه
در مورد منو شوتو
بلاخره رفتیم خونه شوتو بهم پیام داده بود
پارت 23
ا/ت: شوتو مگه بچه ای
شوتو: نمی خوام
ا/ت: اگه دارو هاتو بخوری میزارم بغلم بخوابی
(دکتره کلا شق کرده بیدع)
شوتو: من دارو دوس دارم برام کلی دارو بنویسیننن
دکتره هم براش چنتا دارو نوشت
رفتیم دارو خونه و دارو هارو خریدیم دیگه شب شده بود
شوتو هم رف خونه ولی نه خونه خودش خونه باباش که چن تا کوچه اونور تر از خونه ما بود
فردا شوتو چون مریض بود مدرسه نیوم
ایزاوا: شوتو چرا نیومده؟
ا/ت: چون مریض بود
ایزاوا: و•••تو از کجا میدونی؟
سرخ شدم
امم راستش ابجیم رو برده بودم دکتر اونم اونجا بود
مینا: ولی تو که ابجه نداشتی
ا/ت: اممم.... خب یه جورایی دختر امومه ولی من بهش میگم ابجی کوچیکه
ایزاوا: اوهوم
ولی من هنوز چشمم به میدوریا بود تا چیزی نگه
در مورد منو شوتو
بلاخره رفتیم خونه شوتو بهم پیام داده بود
۴.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.