من
من
در این همهمه ی خاطره ها
بغض دارم
پر زِ اشک و پر زِ آه
در دلم غم اندوخته ام
من به تاریکی شب مشکوکم
من به عریانی ماه مشکوکم
من به هر چه که تو را ربود از من
به خدا مشکوکم
من به شعرهای خودم می نگرم
جز یک مشت خاطره هیچ نمی بینم
شعرهایم همه رو به تو دارند
داغِ تب دارِ شبم
شبِ بی پایان پُر از دردم
من برای تو در این شعر
چقدر اشک ریخته ام
من چه حسرتها خورده ام
در غمت پیر شده ام ،
پا به پای هر عکست سوخته ام
#پریناز_ارشد
در این همهمه ی خاطره ها
بغض دارم
پر زِ اشک و پر زِ آه
در دلم غم اندوخته ام
من به تاریکی شب مشکوکم
من به عریانی ماه مشکوکم
من به هر چه که تو را ربود از من
به خدا مشکوکم
من به شعرهای خودم می نگرم
جز یک مشت خاطره هیچ نمی بینم
شعرهایم همه رو به تو دارند
داغِ تب دارِ شبم
شبِ بی پایان پُر از دردم
من برای تو در این شعر
چقدر اشک ریخته ام
من چه حسرتها خورده ام
در غمت پیر شده ام ،
پا به پای هر عکست سوخته ام
#پریناز_ارشد
۴.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۰