من عمیقا خسته م!
من عمیقا خسته م!
انقدر زخم خوردم و درد روی درد چیدم که حالم از این زندگی بهم میخوره
دلم میخاد از همه ی آدما ؛ از رهگذرای کوچه و خیابون ؛ از خانواده م ؛ از رفیقام حتی از کسایی که دوسشون دارم فرار کنم
دلم میخاد یطوری بزارم برم که کسی یادش نیاد اصلا بودم
یک روزی فکر میکردم اگه دست یکی که برای من باشه رو بگیرم و ببرمش یجای دور که فقط خودمون باشیم و بشینیم از پنجره ی بارون خورده ساحل و نگاه کنیم و قهوه مون و سر بکشیم ؛ آروم میگیرم و همچی درست میشه
اما انگار اینجا هیچکس بجز خودم نمیتونه من و تحمل کنه!...
هیچکس :)))
_من از سوال ساده ی "خوبی" کلافه ام
خستم ازین جواب دروغی که "بهترم"
میترسم از کسی که بفهمد هنوز هم...
با گریه های نیمه شب از خواب میپرم :)
انقدر زخم خوردم و درد روی درد چیدم که حالم از این زندگی بهم میخوره
دلم میخاد از همه ی آدما ؛ از رهگذرای کوچه و خیابون ؛ از خانواده م ؛ از رفیقام حتی از کسایی که دوسشون دارم فرار کنم
دلم میخاد یطوری بزارم برم که کسی یادش نیاد اصلا بودم
یک روزی فکر میکردم اگه دست یکی که برای من باشه رو بگیرم و ببرمش یجای دور که فقط خودمون باشیم و بشینیم از پنجره ی بارون خورده ساحل و نگاه کنیم و قهوه مون و سر بکشیم ؛ آروم میگیرم و همچی درست میشه
اما انگار اینجا هیچکس بجز خودم نمیتونه من و تحمل کنه!...
هیچکس :)))
_من از سوال ساده ی "خوبی" کلافه ام
خستم ازین جواب دروغی که "بهترم"
میترسم از کسی که بفهمد هنوز هم...
با گریه های نیمه شب از خواب میپرم :)
۱۹.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.