کاروانی از خواهران دانشجو وارد مناطق عملیاتی خوزستان شده

کاروانی از خواهران دانشجو وارد مناطق عملیاتی خوزستان شده بود. من مأمور شده بودم آن‌ها را در چند نقطه، به عنوان راوی همراهی کنم. اول به دشت عباس رفتیم، بعد در تنگه‌ی چزابه توقف کردیم. کاروان حال و هوای عجیبی داشت. وقتی از حماسه‌ها و مظلومیت‌های شهدای چزابه برایشان تعریف می‌کردم، صدای گریه و زاریشان طوری بود که انگار با چشم خود شهادت عزیزانشان را می‌بینند.

صحبت‌هایم که تمام شد، گوشه‌ای رفتم و ایستادم . حال و هوای آن‌‌ها روی من هم تأثیر گذاشته بود در فکرهای خودم غرق شده بودم که یکی از خواهران دانشجو آمد و گفت:«حاج آقا من اشتباه کردم پامو این‌جا گذاشتم». گفتم: «چه‌طور؟ اتوبوس رو اشتباه سوار شدین؟» با صدای لرزان حرفم را برید و گفت: «آخه من مسیحی ام.» منظورش را فهمیدم.گفتم: «دخترم اشتباه می‌کنی. شهدا متعلق به همه اند... این سرزمین برای تمام انسان‌های آزاده جا داره...»

خانم کمی مکث کرد و گفت: «من با راه و رسم شهدا خیلی فاصله دارم. دوست دارم شیعه بشم ولی می‌ترسم خانواده قبولم نکنن...برای همین با شهدای چزابه عهد بستم که توی دلم به ولایت علی (ع) ایمان بیارم و اعمال شیعی رو مخفیانه انجام بدم...»

نمی‌دانم حرف‌هایش را تمام کرد یا نه که گفتم: «دخترم توکلت رو  از خدا قطع نکن. انشا‌الله شهدا هم کمکت می کنن . سعی کن همیشه به یاد شهدا باشی...»
مدتی گذشت. در اتاق خود مشغول کار بودم که نامه‌ای را برایم آوردند. وقتی آن را باز کردم، دیدم از همان دخترخانم مسیحی است. نوشته بود: «حاج آقا! به برکت شهدا، رفتار من باعث شد تا خانواده‌ام نیز شیعه شوند».

#شهدا #شیعه #عفاف #ایمان #اسلام #حیدر #یا_علی_مددی
دیدگاه ها (۲)

خواب رفتن دستعلت1- غلظت خون2- کم خونی3- فشار روی اعصاب که می...

در کتاب کشف الغمه از حضرت امام زین العابدین سلام الله علیه-م...

فرق خرج امام نمودن با امور خیر دیگرقابل_توجه_آنانکه_میگویند:...

همیشه سخت ترین نمایشبه بهترین بازیگر تعلق داردشاکی سختی های ...

ادامه ی مطلب قبلی(عنایت شهید به یک خانم بی حجاب)

🌸حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است.  تقدیم به شما محبان ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط