ناگهان دیدم سرم آتش گرفت

ناگهان ، دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت

چشم وا کردم ، سکوتم آب شد
چشم بَستم ، بسترم آتش گرفت

در زَدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت

از سَرم ، خواب زمستانی پرید
آب ، در چشم ترم ، آتش گرفت

حرفی از نام تو ، آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم ، آتش گرفت

#قیصر_امین‌_پور
دیدگاه ها (۱)

‌لذت مرگ نگاهی‌ست به پایین کردنبین روح و بدنت فاصله تعیین کر...

مباد آن دم که چنگ نغمه سازتز دردی بر نیانگیزد نواییمباد آن د...

#عکسنوشته

#عکس_نوشته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط