عشق شیطانی من
پارت ۲
وارد دانشگاه شدیم نگاه هاس سنگین تهیونگ رو روی خودم حس میکردم البته بیشتر روی ات پس دستاشو محکم تر گرفتم و تو بغلم بردم و دستامو رو کمرش گذاشتم
وارد دانشگاه شدیم من رفتم سمت دفتر و اونم رفت سمت کلاس بعد از اینکه دفتر کلاسی رو برداشتم وارد کلاس شدم
ویو ات:
وقتی وارد کلاس شدم پچ پچ بچه ها شرو شد البته ب کتفم رفتم و نشستم رو صندلی پشت میز و کتابمو در آوردم ک تهیونگ اومد سمتم
تهیونگ:سلام
ات:علیک کاری داشتی؟
تهیونگ :عام خب ی سوال خواستم ازت بپرسم
ات:بپرس
تهیونگ:استاد جئون باهات رابطه داره؟
ات:بله استاد جئون صمیمی ترین و مهم ترین فرد زندگی منه مشکل چیه؟
ک یهو کوک وارد کلاس شد اههه شیبال میذاشتی ادامه شو میگفتم
کوک آومد سمتمون
کوک:آقای کیم با ایشون اگر کاری نداری بفرما برو سر جات بشین
تهیونگ:من با ات کار دارم دارم باهاش حرف میزنم
کوک:خوب بگو
تهیونگ :خصوصیه
ات:اینجا هیچی خصوصی نیس کارتو بگو
تهیونگ:بعدا میگم
بعد رفت سر جاش نشست
نگاه های بچه ها و حرفاشونو میشنیدم...
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.