...
...
خوش آنزمان که به عشق و غزل بهسرمیشد
تمام خستگی عمرمان به در میشد
خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شکوه به یک بوسه مختصر میشد
چه سحر بود که شبهای همکلامی ما
همین که چشم به هم میزدم سحر میشد
نگاهمان خبر از شورش درون میداد
زمانه از دل ما داشت باخبر میشد
شکوفه بودی و شادابی بهاری تو
به پای رخوت پاییز من هدر میشد
ادامه دادن این ماجرا صلاح نبود
قبول کن که برای تو دردسر میشد
درست لحظه از دست رفتن من بود
که دستهای تو آماده سفر میشد
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا
به هم رسیدن ما خوب بود اگر میشد
#سجاد_سامانی
#ستایش_قلب_سربی
خوش آنزمان که به عشق و غزل بهسرمیشد
تمام خستگی عمرمان به در میشد
خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شکوه به یک بوسه مختصر میشد
چه سحر بود که شبهای همکلامی ما
همین که چشم به هم میزدم سحر میشد
نگاهمان خبر از شورش درون میداد
زمانه از دل ما داشت باخبر میشد
شکوفه بودی و شادابی بهاری تو
به پای رخوت پاییز من هدر میشد
ادامه دادن این ماجرا صلاح نبود
قبول کن که برای تو دردسر میشد
درست لحظه از دست رفتن من بود
که دستهای تو آماده سفر میشد
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا
به هم رسیدن ما خوب بود اگر میشد
#سجاد_سامانی
#ستایش_قلب_سربی
۲۱.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۱