اینقدر خسته ام که شاید برای خیلی ها قابل تصور نباشد

اینقدر خسته ام که شاید برای خیلی ها قابل تصور نباشد...
از یکشنبه تا خود الان پشت سر هم شیفت بوده ام...
یکشنبه از شمالی ترین نقطه شهر (بیمارستان) رفته ام جنوبی ترین نقطه(دانشگاه) و برگشته ام...
دوشنبه از صبح که برای خرید خانه و تمرین زده ام بیرون تا سه شنبه بعد از ظهر بعد از سه شیفت کاری برنگشته ام خانه...
چهارشنبه صبح رفته ام بیمارستان تا شب...
نصف شب بچه داری کرده ام و امروز هم از صبح تا عصر...
گردنم درد میکند...
استخوان دنبالچه ام درد میکند...
با یک مریض های ریسک نیدل استیک شده ام...
دندانم شکسته و تا شنبه باید به همین منوال سر کنم...
خسته ام...
و احساس میکنم یکی باید دستم را بگیرد...
بنشاندم یک گوشه...
و بگوید تو کمی استراحت کن...
بقیه اش را بسپار به من...
آقای خدا...
حالا که کسی نیست زحمتش را خودتان بکشید...
فقط تا شنبه😢
دیدگاه ها (۵)

بدون شرح...

بغل رایگان فقط بغل خدا

سال 88 وقتی اسم ندا آقاسلطان اومد وسط، گفته های سعید حجاریان...

خب امشب براتون میخوام یه مساله فلسفی رو به زبان ساده بگم:حتم...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط