واقعی بودیم

واقعی بودیم
باورماڹ نڪردند
مجازے شدیم
فیلترماڹ ڪردندو
چه دنیایی ساخته اند
براے ما نسڸ سوخته..
دیدگاه ها (۱۰)

گفتم:عاشق نیستم..!مادرم خندید..گفت:لابد گلهای بالش را من آب ...

.دلــمـهــوایـ خـانــه مــادربــزرگـ راکــردهجــایــی کــهـش...

به جهنم که نیستی !مگر مغول هایک قرن تمام حمله نکردند؟مگر نگ...

«دلتنڪَی»دانه دانه می افتدروے صورتمشور است طعم «نبودنت»خیلی ...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۰

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

#رویای #جوانی #پارت-۶خیلی عصابم خورد شد . یونگی اومد و گفت :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط