یکبار که دستم بند بود

یکبار که دستم بند بود
چادرم را درآوردم
مادربزرگ گفت
چادری ، چادرش را از سر نمی کشد
گفتم دستم بند است
گفت پس با دندان بگیر

سالها میگذرد
من چادرم را با چنگ و دندان سخت گرفته ام
دستم بند است..
میخواهم عالم را برای ظهورت به هم بریزم.
» 💞 چــادرانہ .
دیدگاه ها (۳)

دِلَمـ را شِکَستَند...💔 اَما مَن بهـ تَلافےاشـ هَرگِز دِلےر...

‍ #چـــادرم♥ ️ بهانھ اے ایسٺ تا بتوانم بایسٺم ...بایستم در ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط