دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟!

#فاضل_نظری
#سوکجین
#بی_تی_اس
#bts
#JIN
#army_irani
دیدگاه ها (۱۲)

عشق یعنی در میان صدهزاران مثنویبوی یک تک بیت ناگه مست و مدهو...

پنهان اگر چه داری، جز من هزار مونس؛من جز تو کَس ندارم، پنهان...

فرشته ی من

تولد جیمین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط