وقتی تنها دختر گروهی)
وقتی تنها دختر گروهی)
پارت بیست و دوم....
ویو ات.....
رفتم نشستم که پی دی نیم زنگ زد
ات:الان وقت زنگ زدنه
جیهوپ:وردار ببین چی میخواد
ات:باشه
که تلفن رو جواب دادم
ات:بله(با پی دی نیم)
پی دی نیم:ات امشب بیاین کمپانی(جدی)
ات:ولی ما امشب میخوایم بریم بیرون
پی دی نیم: همینی که گفتم(تلفن رو قطع کرد)
شوگا:ات چی گفت؟؟
ات:گفت امشب بریم کمپانی(ناراحت)
شوگا:خب چرا ناراحتی؟
ات:ما قرار بود امشب بریم شهر بازی
نامجون:ات یروز دیگه ناراحت نباش
ات:دیگه مهم نیست(ناراحت)
که بلند شدم برم برای غذا که آماده شده بود
ات:بچه ها غذا آمادس بیاین
که بچه ها اومدن سر میز که غذا رو گذاشتم رو میز
جین:ات مرسی عالی شده
ات:خواهش
کوک:بچه ها بنظرتون پی دی نیم چیکارمون داره؟
نامجون:نمیدونم فعلا بیاین غذامونو بخوریم
کوک:آره فعلا غذا بخوریم
که غذا تموم شد که ساعت 3 و نیم شده بود که بلند شدم و میز رو جمع کردم
ات:بچه ها من خستمه میخوام رو تخت دراز بکشم
جیهوپ:باشه فعلا
ات:فعلا
رفتم رو تخت دراز کشیدم که سریع خوابم برد
از خواب بیدار شدم که دیدم ساعت 6 عصره رفتم پایین دیدم جیمین و تهیونگ بیدار بودن
ات:سلام بقیه کجان؟
جیمین:شوگا و جین خوابن بقیه رفتن خرید
ات:خب ساعت 7 و نیم باید بریم کمپانی
تهیونگ: الان بهشون میگم بیان خونه بقیم بیدار میکنم
ات:خب باشه
که بعد 1 ساعت همه پیش هم بودیم
ات:بچه ها برین آماده شین بریم کمپانی
نامی:باشه
که همه آماده شده بودیم ساعت 7 و ربع بود رسیدیم کمپانی که........
پارت بیست و دوم....
ویو ات.....
رفتم نشستم که پی دی نیم زنگ زد
ات:الان وقت زنگ زدنه
جیهوپ:وردار ببین چی میخواد
ات:باشه
که تلفن رو جواب دادم
ات:بله(با پی دی نیم)
پی دی نیم:ات امشب بیاین کمپانی(جدی)
ات:ولی ما امشب میخوایم بریم بیرون
پی دی نیم: همینی که گفتم(تلفن رو قطع کرد)
شوگا:ات چی گفت؟؟
ات:گفت امشب بریم کمپانی(ناراحت)
شوگا:خب چرا ناراحتی؟
ات:ما قرار بود امشب بریم شهر بازی
نامجون:ات یروز دیگه ناراحت نباش
ات:دیگه مهم نیست(ناراحت)
که بلند شدم برم برای غذا که آماده شده بود
ات:بچه ها غذا آمادس بیاین
که بچه ها اومدن سر میز که غذا رو گذاشتم رو میز
جین:ات مرسی عالی شده
ات:خواهش
کوک:بچه ها بنظرتون پی دی نیم چیکارمون داره؟
نامجون:نمیدونم فعلا بیاین غذامونو بخوریم
کوک:آره فعلا غذا بخوریم
که غذا تموم شد که ساعت 3 و نیم شده بود که بلند شدم و میز رو جمع کردم
ات:بچه ها من خستمه میخوام رو تخت دراز بکشم
جیهوپ:باشه فعلا
ات:فعلا
رفتم رو تخت دراز کشیدم که سریع خوابم برد
از خواب بیدار شدم که دیدم ساعت 6 عصره رفتم پایین دیدم جیمین و تهیونگ بیدار بودن
ات:سلام بقیه کجان؟
جیمین:شوگا و جین خوابن بقیه رفتن خرید
ات:خب ساعت 7 و نیم باید بریم کمپانی
تهیونگ: الان بهشون میگم بیان خونه بقیم بیدار میکنم
ات:خب باشه
که بعد 1 ساعت همه پیش هم بودیم
ات:بچه ها برین آماده شین بریم کمپانی
نامی:باشه
که همه آماده شده بودیم ساعت 7 و ربع بود رسیدیم کمپانی که........
۱۰.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.