بی تو تنها مانده ام آشفته در کُنج اتاق
بی تو تنها مانده ام آشفته در کُنج اتاق
میکشد در عمق خود غم ها مرا چون باتلاق
نیست دیگر زندگی کردن برایم دلپذیز
در زبانی ساده تر مُردست در من اشتیاق
روزگار مبهمی دارم نمی دانم که حال
شاد باشم با خیالت یا بسوزم از فراق
بی دفاعم از هجوم غم جراحت دیده ام
مثل حال کودکی از بعدِ تصمیم طلاق
روزهایم اینقدر در ظلمت ست انگار که
بر سر سجاده اش مادر مرا بس کرده عاق
می رود ایام چون جانی که از تن می رود
گرچه اصلا سازگاری هم ندارد با مذاق
آرزوهایی که عمری درخیالم داشتم
یک به یک افتاد در رویا برایم اتفاق
رفتنت آثار زشتی از خودش باقی گذاشت
داد رونق در دلم تا حد بسیاری نفاق
🌼🍁
#عاشقانه
میکشد در عمق خود غم ها مرا چون باتلاق
نیست دیگر زندگی کردن برایم دلپذیز
در زبانی ساده تر مُردست در من اشتیاق
روزگار مبهمی دارم نمی دانم که حال
شاد باشم با خیالت یا بسوزم از فراق
بی دفاعم از هجوم غم جراحت دیده ام
مثل حال کودکی از بعدِ تصمیم طلاق
روزهایم اینقدر در ظلمت ست انگار که
بر سر سجاده اش مادر مرا بس کرده عاق
می رود ایام چون جانی که از تن می رود
گرچه اصلا سازگاری هم ندارد با مذاق
آرزوهایی که عمری درخیالم داشتم
یک به یک افتاد در رویا برایم اتفاق
رفتنت آثار زشتی از خودش باقی گذاشت
داد رونق در دلم تا حد بسیاری نفاق
🌼🍁
#عاشقانه
۱.۴k
۱۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.