گیرم که نفس می کشی و جان به تنت هست
گیرم که نفس می کشی و جان به تنت هست
گیرم که هنوز، یوسفم پیرهنت هست
گیرم که بگیرم بغلم پاره تنت را
گیرم که مداوا کنم اصلاً بدنت را
با نیزه ی رفته به دهانت چه کنم من؟
با لخته ی خون روی لبانت چه کنم من؟
یادم نرود صحنه ی بسمل شدنت را
هنگام بریدن به زمین پا زدنت را
دیدم که سنان نیزه به پهلوت فرو کرد
از پشت کسی پنجه به گیسوت فرو کرد
سنگی به سرت خورد و دگر هیچ ندیدی
خواهر به فدایت چقدر درد کشیدی
من آمدم از تلّ که ببوسم بدنت را
از گرگ بگیرم کفن و پیرهنت را
وقتی که رسیدم سرت از پشت جدا بود
این عاقبت خواهریِ من به شما بود
گیرم که هنوز، یوسفم پیرهنت هست
گیرم که بگیرم بغلم پاره تنت را
گیرم که مداوا کنم اصلاً بدنت را
با نیزه ی رفته به دهانت چه کنم من؟
با لخته ی خون روی لبانت چه کنم من؟
یادم نرود صحنه ی بسمل شدنت را
هنگام بریدن به زمین پا زدنت را
دیدم که سنان نیزه به پهلوت فرو کرد
از پشت کسی پنجه به گیسوت فرو کرد
سنگی به سرت خورد و دگر هیچ ندیدی
خواهر به فدایت چقدر درد کشیدی
من آمدم از تلّ که ببوسم بدنت را
از گرگ بگیرم کفن و پیرهنت را
وقتی که رسیدم سرت از پشت جدا بود
این عاقبت خواهریِ من به شما بود
۱.۰k
۲۳ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.