سلطنت بی پایان
سلطنت بی پایان
پارت ۸
شگلتر برو با اونا ازدواج کن تهیونگ گفت میدونی چیه تو من خیلی دوست دارم اینکه همیشه میگی یه دخترای دیگه ولی من تو رو دوست دارم و به هیچ دختر جز تو ازدواج نخواهم کرد فهمیدی گفت نه من از دواج نمی کنم باهات تهیونگ گفت آنقدر اعصبانیم نکن وگرنه بد میبنی اشکام جاری شد گفتم ولم کن دیگه از جونم چی می خوای آمد کنارم نشست گفت فقط می خوام مثل قیل همون بیبی خوب من شی و باهام ازدواج کنی گفتم ولم کن خواهش میکنم تهیونگ زد گلدونو شکست گفت اگه اگه
یبا ر دیگه ببینم بگی ولم کن نونهیا همه کسای که برات عزیزن میکشم داد زدم گفتم ازت متنفرم تهیونگ از اتاق رفت بیرون به جین گفت نذار کسی وارد یا خارج بشه جین گفت باشه جونگکوک رفت پیش تهیونگ گفت واقعا الان می خوای چکار کنی تهیونگ گفت خودت که دیدی ازدواج میکنیم چه باز زور چه بی زور حتی اگه تمام عزیزشاشو جلوی چشاش بکشم 👿 جونگکوک گفت نونهیا کلأ داد میزنه
تهیونگ چی می خواد جونگکوک گفت میگه می خواد جیسونگ رو ببینه تهیونگ گفت لازم نکرده اینم واسه من جیغ جیغه شده فقط بذا یه دقیقه همو ببینن جونگکوک گفت چشم 👊 آمد نونهیا رو از اتاقش آورد بیرون آورد اتاق من من وقتی نونهیا رو دیدم از تخت آمد پایین و زود نونهیا رو بغل کردم نونهیا گفت خوبی تهیونگ بهت صدمه نزد گفتم نه که یه لحظه باز سرم درد کرد نتونستم چیزی ببینم و بیهوش شودم تهیونگ آمد دید که باز بیهوش شودم نونهیا رو کنار زد منو بغل کرد و توتخت گذاشت به چیهوپ گفت نونهیا رو ببرن نونهیا گفت جیسونگ چش شده ولم کن داد زد گفت تهیونگ اگه اتفاقی برای جیسونگ بیوفته خودم با دستام خفت میکنم تهیونگ گفت چرا این چوری میشه دکتر آمد گفت زربه به سرس خورد تهیونگ گفت اگه تو خونه هم این طوری شد چیکار کنم دکتر گفت فقط بذارید بخوابه خوب میشه اگه زیاد درد کرد بیارین اینجا تا درمانش کنیم تهیونگ چطوری دیگه این شکلی نشه دکتر گفت وقت می خواد باید اصلا اعصبانی نشه شماهم نباید اعصبانی بشید تهیونگ گفت کی می تونم ببرمش خونه دکتر گفت الان میتونید ببرید باید اول بهوش بیاد بعد ببرینش تهیونگ گفت باشه تهیونگ به جین گفت گوشی نونهیا و رو نابود کنه خودشم گوشی منو از وسط شکوند و سیمکارتمو انداخت دور 🕓📱 وقتی که بیدار شودم تهیونگ گفت بیدارشدی بیبی بلند شو می خوایم بریم خونه داشتم بلند گیشودم تهیونگ آمد دستمو گرفت گفت بذار کمکت کنم گفتم نه نمی خواد مهر بون شی
😟😏 تهیونگ گفت لباسا تو بپوش باید بریم لباسامو پوشیدم گفتم نونهیا کوش تهیونگ گفت نگران اون نباش جاش امنه گفتم کچاس تهیونگ گفت میگم نگرانش نباش فهمیدی گفتم مغرور تهیونگ گفت آماده شدی گفتم آره 😒 تهیونگ آمد دستمو محکم گرفت گفت بریم گفتم ول کن دستمو دردم کرفت تهیونگ گفت ساکت بعد رفتیم از بیمارستان بیرون جونگکوک ماشینو آورد تهیونگ دوروباز کرد گفت زود بشین من نشستم تهیونگم کنارم نشست دستمو آنقدر محکم گرفته بود که دستم درد میکرد جونگکوک رانندگی میکرد من از پنچره بیرونو نگاه میکردم و کلا به نونهیا فکر میکردم تو دلم میگفتم حالش خوبه کجاس الان چکار میکنه زدنش کلأ فکرم در گیر بود گه به یه ساختمان خیلی بزرگ رسیدیم خیلیم شیک بود تهیونگ پیاده شد گفت بیا پایین به خونه جدیدت خوش آمدی گفتم خونه من اینجا نیس تهیونگ دستمو محکم گرفت گفتم دستمو ول کن تهیونگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت یادتون نره خوشگلا😚
پارت ۸
شگلتر برو با اونا ازدواج کن تهیونگ گفت میدونی چیه تو من خیلی دوست دارم اینکه همیشه میگی یه دخترای دیگه ولی من تو رو دوست دارم و به هیچ دختر جز تو ازدواج نخواهم کرد فهمیدی گفت نه من از دواج نمی کنم باهات تهیونگ گفت آنقدر اعصبانیم نکن وگرنه بد میبنی اشکام جاری شد گفتم ولم کن دیگه از جونم چی می خوای آمد کنارم نشست گفت فقط می خوام مثل قیل همون بیبی خوب من شی و باهام ازدواج کنی گفتم ولم کن خواهش میکنم تهیونگ زد گلدونو شکست گفت اگه اگه
یبا ر دیگه ببینم بگی ولم کن نونهیا همه کسای که برات عزیزن میکشم داد زدم گفتم ازت متنفرم تهیونگ از اتاق رفت بیرون به جین گفت نذار کسی وارد یا خارج بشه جین گفت باشه جونگکوک رفت پیش تهیونگ گفت واقعا الان می خوای چکار کنی تهیونگ گفت خودت که دیدی ازدواج میکنیم چه باز زور چه بی زور حتی اگه تمام عزیزشاشو جلوی چشاش بکشم 👿 جونگکوک گفت نونهیا کلأ داد میزنه
تهیونگ چی می خواد جونگکوک گفت میگه می خواد جیسونگ رو ببینه تهیونگ گفت لازم نکرده اینم واسه من جیغ جیغه شده فقط بذا یه دقیقه همو ببینن جونگکوک گفت چشم 👊 آمد نونهیا رو از اتاقش آورد بیرون آورد اتاق من من وقتی نونهیا رو دیدم از تخت آمد پایین و زود نونهیا رو بغل کردم نونهیا گفت خوبی تهیونگ بهت صدمه نزد گفتم نه که یه لحظه باز سرم درد کرد نتونستم چیزی ببینم و بیهوش شودم تهیونگ آمد دید که باز بیهوش شودم نونهیا رو کنار زد منو بغل کرد و توتخت گذاشت به چیهوپ گفت نونهیا رو ببرن نونهیا گفت جیسونگ چش شده ولم کن داد زد گفت تهیونگ اگه اتفاقی برای جیسونگ بیوفته خودم با دستام خفت میکنم تهیونگ گفت چرا این چوری میشه دکتر آمد گفت زربه به سرس خورد تهیونگ گفت اگه تو خونه هم این طوری شد چیکار کنم دکتر گفت فقط بذارید بخوابه خوب میشه اگه زیاد درد کرد بیارین اینجا تا درمانش کنیم تهیونگ چطوری دیگه این شکلی نشه دکتر گفت وقت می خواد باید اصلا اعصبانی نشه شماهم نباید اعصبانی بشید تهیونگ گفت کی می تونم ببرمش خونه دکتر گفت الان میتونید ببرید باید اول بهوش بیاد بعد ببرینش تهیونگ گفت باشه تهیونگ به جین گفت گوشی نونهیا و رو نابود کنه خودشم گوشی منو از وسط شکوند و سیمکارتمو انداخت دور 🕓📱 وقتی که بیدار شودم تهیونگ گفت بیدارشدی بیبی بلند شو می خوایم بریم خونه داشتم بلند گیشودم تهیونگ آمد دستمو گرفت گفت بذار کمکت کنم گفتم نه نمی خواد مهر بون شی
😟😏 تهیونگ گفت لباسا تو بپوش باید بریم لباسامو پوشیدم گفتم نونهیا کوش تهیونگ گفت نگران اون نباش جاش امنه گفتم کچاس تهیونگ گفت میگم نگرانش نباش فهمیدی گفتم مغرور تهیونگ گفت آماده شدی گفتم آره 😒 تهیونگ آمد دستمو محکم گرفت گفت بریم گفتم ول کن دستمو دردم کرفت تهیونگ گفت ساکت بعد رفتیم از بیمارستان بیرون جونگکوک ماشینو آورد تهیونگ دوروباز کرد گفت زود بشین من نشستم تهیونگم کنارم نشست دستمو آنقدر محکم گرفته بود که دستم درد میکرد جونگکوک رانندگی میکرد من از پنچره بیرونو نگاه میکردم و کلا به نونهیا فکر میکردم تو دلم میگفتم حالش خوبه کجاس الان چکار میکنه زدنش کلأ فکرم در گیر بود گه به یه ساختمان خیلی بزرگ رسیدیم خیلیم شیک بود تهیونگ پیاده شد گفت بیا پایین به خونه جدیدت خوش آمدی گفتم خونه من اینجا نیس تهیونگ دستمو محکم گرفت گفتم دستمو ول کن تهیونگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کامنت یادتون نره خوشگلا😚
۱۰.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.