آقاجون هر وقت که دلش گرفته بود، هر وقت از زندگی خسته میشد
آقاجون هر وقت که دلش گرفته بود، هر وقت از زندگی خسته میشد، میومد خونه تکیه میداد به پشتی و میگفت: حاج خانم یه چایی واسه ما میاری؟
و مادرجون خستگی رو پشت تک تک این حرفا میشنید
چایی میریخت یه قند میگذاشت کنارشو مینشست کنار آقاجون و این تمام آرامش رو به دل آقاجون برمیگردوند
#عاشقانہ
#حس_خوب
#آموزنده
#انڪَیزشی
#𝒔𝒂𝒏𝒂𝒛_𝒌𝒉𝒂𝒏𝒐𝒎𝒎
و مادرجون خستگی رو پشت تک تک این حرفا میشنید
چایی میریخت یه قند میگذاشت کنارشو مینشست کنار آقاجون و این تمام آرامش رو به دل آقاجون برمیگردوند
#عاشقانہ
#حس_خوب
#آموزنده
#انڪَیزشی
#𝒔𝒂𝒏𝒂𝒛_𝒌𝒉𝒂𝒏𝒐𝒎𝒎
۵.۸k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲