pirt 4
pirt 4
my boyfriend is mafia 🍷🖤
ا.ت ویو
ا.ت .توهم مثل من مادر ناتنیت رو دوست داشتی
کوک. اون برام مثل مادر واقعی بود و خیلی دوسش داشتم
ا.ت.راستی من باید یه چیزی بگم خوب من امممم ولش کن
کوک . بگو
ا.ت. اون روز برام مثل روزی بود که مادر ناتنیم رو از دست دادم دقیقا یادمه که ۱۶ سالم بود مادرم برای خرید رفت تو خونه بودم که صدای شلیک گلوله امد سریع به طرف صدا رفتم دیدم مادرم روی زمین افتاد داد زد فرار کن فکر می کنم که اون کسی که سعی داشت تو رو بکشه مادر من رو کشت
کوک . گفت اون اسمش جی ایچ
ا.ت. می شناسیش
کوک.دشمن خانوادگی مونه
ا.ت.به مادر من چه ربطی داره
کوک. مادر من به پیشگویی های قدیمی اعتقاد داشت به خاطر همین پیشگو شد و اون ها اسم اکیپشون یللا بود هنوز هیچکس نمی دونه برای چی ولی پیش گویی مادرم جوری درست بوده ویکی به من ربط داره
رفتیم توی یه کتاب خونه کلی کتاب معروف ربکا و کوری و خیلی چیز های دیگه کتاب خیلی قدیمی بیرون کشید
کوک. بشین ببین این پیشگویی مادر
یک دختر به مو های قهوه ای چشم های قهوه ای پر رنگ زیبا گونه های قرمز دماغ کوچک دل پسر دوم من رو میبره آنها باید باهم ازدواج کنند و خوشبخت شوند
ی.ک
کوک به من نگاه کرد
کوک. موی قهوه ای چشم های قهوه ای پر رنگ و گونه های قرمز و دماغ کوچک ا.ت اون توی
ا.ت .چی من نه بابا
کوک. چرا ببین
ا.ت .واقعا
کوک . اول باید ببینم اکیپ چه کسانی توش بودن توی این کتاب نوشته شد
کیم یونا
لی جین سوک
لی لونا
الکس
ا.ت مادر من لی لونا
کوک .خوب اونا می دونستن
به تحقیق توی کتاب خونه ادامه دادیم تا چند ساعت بعد
ساعت ۱,۳۴ دقیقه
کوک ویو
داشتم دنبال یه سرنخ می گشتم که دیدم ا.ت خوابش برده به ساعت نگاه کردم ساعت ۱ بود برایداستایل برش داشتم بردمش رو تخت و دراز کشید بوسه ای موش زدم گفتم سرنوشتون هم باهم بودن بوده
دراز کشیدم
صبح باصدای آجوما بلند شدم
آجوما. ارباب جوان
کوک. ساکت بیدارم ا.ت بزار بخوابه
آجوما. چشم ارباب جوان
رفتم پایین بابام نشست بود
بابا کوک. ا.ت کو
کوک. خوابه دیشب تا ۴ صبح بیدار بود داشت از من مراقبت می کرد(دورغ می گه)
بابا کوک . او پس که اینطور
ته . صبح بخیر پرنده عاشق
کوک. خفه
ته . به برادر بزرگ تر ت احترام بزار
کوک. تو مگه به من و احساسم احترام گذاشتی بعدا حسابت رو می رسم
ته . باشه باشه
کوک.بابا بیا
کوک. بابا من می خوام تو مهمونی فردا از ا.ت خواستگاری کنم
بابا. چه خوب
کوک. ولی یه شرط دارم
بابا. چی
کوک. باید برام عمارت بگیری امروز تا من با ا.ت امروز بریم توش و یه روز بدون خدمتکار
بابا. باشه و مهمونی فرداست
کوک . باشه تا کی عمارت آماده اس
بابا . ۵ دقیقه دیگه عروس خوابالو من رو بلند کن بگو وسایل تو و خودش رو جمع کنه
کوک . باشه
رفتم تو اتاق صداش کردم دیدم اصلا محل نمی ده
کوک . ا.ت ا.ت
دست زدم بهش دیدم داره تو تب می سوزه آجوما رو صدا زدم گفت الان دارو میاره
منم وسایل خودم و ا.ت رو جمع کردم به یه خدمتکار گفتم بره وسایل جا بده و بیاد ا.ت هم بعد چند دقیقه حالش خوب شد فهمیدیم داشت خوابه بد می دیده (الکی بهش گفتن)
ا.ت ویو
وقتی بیدار شدم رنگ کوک گچ دیوار بود
ا.ت .چی شده
کوک.ا.ت داشتی توی تب می سوختی
ا.ت .شت تو چرا لباس بیرون تنت
کوک. به پوش بریم خونه خودمون
ا.ت. وات
کوک. آره بابام برامون گرفت
ا.ت. اوه (در همون حال داره ذوق مرگ میشه)
بعد از چند دقیقه
رسیدم به خونه
.....ادامه دارد
لایک و کامنت پلیز و حتما این کتاب هایی که توی این پارت بود رو بخونید و خیلی قشنگن
my boyfriend is mafia 🍷🖤
ا.ت ویو
ا.ت .توهم مثل من مادر ناتنیت رو دوست داشتی
کوک. اون برام مثل مادر واقعی بود و خیلی دوسش داشتم
ا.ت.راستی من باید یه چیزی بگم خوب من امممم ولش کن
کوک . بگو
ا.ت. اون روز برام مثل روزی بود که مادر ناتنیم رو از دست دادم دقیقا یادمه که ۱۶ سالم بود مادرم برای خرید رفت تو خونه بودم که صدای شلیک گلوله امد سریع به طرف صدا رفتم دیدم مادرم روی زمین افتاد داد زد فرار کن فکر می کنم که اون کسی که سعی داشت تو رو بکشه مادر من رو کشت
کوک . گفت اون اسمش جی ایچ
ا.ت. می شناسیش
کوک.دشمن خانوادگی مونه
ا.ت.به مادر من چه ربطی داره
کوک. مادر من به پیشگویی های قدیمی اعتقاد داشت به خاطر همین پیشگو شد و اون ها اسم اکیپشون یللا بود هنوز هیچکس نمی دونه برای چی ولی پیش گویی مادرم جوری درست بوده ویکی به من ربط داره
رفتیم توی یه کتاب خونه کلی کتاب معروف ربکا و کوری و خیلی چیز های دیگه کتاب خیلی قدیمی بیرون کشید
کوک. بشین ببین این پیشگویی مادر
یک دختر به مو های قهوه ای چشم های قهوه ای پر رنگ زیبا گونه های قرمز دماغ کوچک دل پسر دوم من رو میبره آنها باید باهم ازدواج کنند و خوشبخت شوند
ی.ک
کوک به من نگاه کرد
کوک. موی قهوه ای چشم های قهوه ای پر رنگ و گونه های قرمز و دماغ کوچک ا.ت اون توی
ا.ت .چی من نه بابا
کوک. چرا ببین
ا.ت .واقعا
کوک . اول باید ببینم اکیپ چه کسانی توش بودن توی این کتاب نوشته شد
کیم یونا
لی جین سوک
لی لونا
الکس
ا.ت مادر من لی لونا
کوک .خوب اونا می دونستن
به تحقیق توی کتاب خونه ادامه دادیم تا چند ساعت بعد
ساعت ۱,۳۴ دقیقه
کوک ویو
داشتم دنبال یه سرنخ می گشتم که دیدم ا.ت خوابش برده به ساعت نگاه کردم ساعت ۱ بود برایداستایل برش داشتم بردمش رو تخت و دراز کشید بوسه ای موش زدم گفتم سرنوشتون هم باهم بودن بوده
دراز کشیدم
صبح باصدای آجوما بلند شدم
آجوما. ارباب جوان
کوک. ساکت بیدارم ا.ت بزار بخوابه
آجوما. چشم ارباب جوان
رفتم پایین بابام نشست بود
بابا کوک. ا.ت کو
کوک. خوابه دیشب تا ۴ صبح بیدار بود داشت از من مراقبت می کرد(دورغ می گه)
بابا کوک . او پس که اینطور
ته . صبح بخیر پرنده عاشق
کوک. خفه
ته . به برادر بزرگ تر ت احترام بزار
کوک. تو مگه به من و احساسم احترام گذاشتی بعدا حسابت رو می رسم
ته . باشه باشه
کوک.بابا بیا
کوک. بابا من می خوام تو مهمونی فردا از ا.ت خواستگاری کنم
بابا. چه خوب
کوک. ولی یه شرط دارم
بابا. چی
کوک. باید برام عمارت بگیری امروز تا من با ا.ت امروز بریم توش و یه روز بدون خدمتکار
بابا. باشه و مهمونی فرداست
کوک . باشه تا کی عمارت آماده اس
بابا . ۵ دقیقه دیگه عروس خوابالو من رو بلند کن بگو وسایل تو و خودش رو جمع کنه
کوک . باشه
رفتم تو اتاق صداش کردم دیدم اصلا محل نمی ده
کوک . ا.ت ا.ت
دست زدم بهش دیدم داره تو تب می سوزه آجوما رو صدا زدم گفت الان دارو میاره
منم وسایل خودم و ا.ت رو جمع کردم به یه خدمتکار گفتم بره وسایل جا بده و بیاد ا.ت هم بعد چند دقیقه حالش خوب شد فهمیدیم داشت خوابه بد می دیده (الکی بهش گفتن)
ا.ت ویو
وقتی بیدار شدم رنگ کوک گچ دیوار بود
ا.ت .چی شده
کوک.ا.ت داشتی توی تب می سوختی
ا.ت .شت تو چرا لباس بیرون تنت
کوک. به پوش بریم خونه خودمون
ا.ت. وات
کوک. آره بابام برامون گرفت
ا.ت. اوه (در همون حال داره ذوق مرگ میشه)
بعد از چند دقیقه
رسیدم به خونه
.....ادامه دارد
لایک و کامنت پلیز و حتما این کتاب هایی که توی این پارت بود رو بخونید و خیلی قشنگن
۶.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.