درخاستی

#درخاستی


سلام من ات هستم ۱۸ سالمه یه دوست پسر دارم به اسم یونگی خیلی دوستش دارم اونم منو دوست داره امروز تصمیم گرفتم توی مدرسه بهش بگم که بریم شهر بازی
&سلام
+سلام لارا
&فردا بریم پاساژ
+اوکی
رفتم پیش یونگی
+سلام عشکم
_سلام بیبی
+امروز بریم شهر بازی
_آره بیبی
+خوب پس شب بریم
_اوکی
رفتم سر کلاس که یکی ی فیلم برام فرستاده بود
رفتم نگاه کردم
یعنی چی اون یونگی بود که داشت با یکی س.ک.س میکرد
ولی من به یونگی اعتماد دارم
شب شد
رفتم شهر بازی
+سلام
_سلام
+خوب کجا بریم
_بریم اتاق فرار
+اوکی
داشتم میرفتم که گم‌ شدم
+شوگا شوخی نکن
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
+این چیه
+خدایا
یکی دستش رو گزاشت روی شونم
+چی کار میکنی
؟بیا رو کولم
+نه
؟بیا دیگه
رفتم رو کولش
+اونجا خروجیه
رفتیم سمت خروجی
؟ی چیزی من عاشقت شدم
+چی
که ل.بش رو روی ل.بم گزاشت
_یاااا
+توضیح میدم
_چیو توضیح میدی
_اصلا من عاشقت نیستم اون فیلمه رو که برات فرستادم واقعی‌ بود (داد
+یعنی
_من از اولشم عاشقت نبودم
+چی داری میگی
_دیگه دور من پیدات نشه
وقتی گفت عاشقت نیستم صدای شکستن قلبم رو شنیدم
من عاشق یونگی بودم
دیگه دلیلی برای زندگی نداشتم رفتم بالای یکی از وسایل شهر بازی و خودم رو خلاص کردم.



تمام
دیدگاه ها (۱۳)

#تکپارتیسلام من ات هستم ۲۰ سالمه و روانشناس هستم امروز قرار ...

تولدت مبارک هوبی زود تر برگرد پیشمون

پارت ۱سلام ات هستم ۱۹ سالمه توی ی بار کار میکنم بای اینکه ب...

#سناریو#درخاستیموضوع اسلاید دومینامجون.دستپاچه میشه نمیدونه ...

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

زندگی با خنده (شهر بازی)جین باهام اومد که کادو رو از پشتم در...

my month پارت¹⁴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط