به تور انداختن رئیس تشکیلات درفش کاویان در باجه تلفن
به تور انداختن رئیس تشکیلات «درفش کاویان» در باجه تلفن
همچنین محمد عبادی از دیگر همرزمان شهید عباس ستارهلَر روایت میکند:« یک روز من و عباس با موتور به مرکز شهر رفتیم. آقایی با کت و شلوار و کراوات زده در باجه تلفن کنار خیابان دیدیم. رد که شدیم عباس گفت: «محمد نگه دار، دور بزن، برویم مشکوک است.» آن مرد خوشتیپ و خوشلباس بود و کراوات داشت که البته آن زمان کمتر معمول بود. عباس با ترفندی توانست سر صحبت را با او بازکند. حرف زدن آن آقا به عباس میچربید چرا که عباس سواد کلاسیک نداشت و خیلی در حرف زدن وارد نبود.
من جلو رفتم و مؤدبانه با او صحبت کردم. مشخص شد که او گروهکی است و در تحقیقات بعدی معلوم شد که آن مرد رئیس تشکیلات «درفش کاویان» است و تازه از دوبی آمده بود که سازماندهی کند و برگردد که در تور ما گرفتار شد. ما او را بین خودمان سوار موتور کردیم و بردیم.»
انسان یک جان به خدا بدهکار است
شهید عباس ستارهلَر در فرازی از وصیت نامه اش آورده است:
«درود بر امام امت، خمینی بت شکن
خدایا تو شاهد باش فقط برای تو و بخاطر رضای تو در این راه قدم نهادم.
اکنون که این وصیت را میگشایید جسم من در زیر خروارها خاک خوابیده اما روح من با خدا و پیش علی هستم. گمان نکنید شهیدان مردهاند بلکه ما زندگانی هستیم پیش خدا.عزیزان بعد از شهادت من گریه و زاری نکنید زیرا اشک شما موجب شادی دشمنان اسلام است. شما را به خون شهیدان و شهدای کربلا قسم میدهم که در انزار سوگ نگیرید بلکه شادی کنید که این شهادت آرزوی من بود انسان یک جان به خدا بدهکار است چه بهتر این تن در راه خدا تکه تکه شود.
اصلاً شهادت که گریه ندارد مگر پیوند با الله و پیامبر و امامان عزا دارد؟! باید به حال آن کسانی گریست که دنیا را با تمام توان دوست دارند و دو دستی به دنیا و امیال آن چسبیده اند مگر کدامین انسان از دنیا نرفته و نمی رود انتخاب خوب مردن که همان شهادت است سعادت می خواهد و نصیب هرکس نمیشود.
(در خلاصه برای مادرم) اینکه مادر عزیزم میدانم که در تمام طول عمری که داشتم نتوانستم فرزند خوبی برای تو باشم و نتوانستم زحمات تو را جبران کنم تورا به خدا قسمت میدهم تو را به خون شهیدان کربلا به خون شهیدان این انقلاب قسمت میدهم که مرا حلال کنید.»
همچنین محمد عبادی از دیگر همرزمان شهید عباس ستارهلَر روایت میکند:« یک روز من و عباس با موتور به مرکز شهر رفتیم. آقایی با کت و شلوار و کراوات زده در باجه تلفن کنار خیابان دیدیم. رد که شدیم عباس گفت: «محمد نگه دار، دور بزن، برویم مشکوک است.» آن مرد خوشتیپ و خوشلباس بود و کراوات داشت که البته آن زمان کمتر معمول بود. عباس با ترفندی توانست سر صحبت را با او بازکند. حرف زدن آن آقا به عباس میچربید چرا که عباس سواد کلاسیک نداشت و خیلی در حرف زدن وارد نبود.
من جلو رفتم و مؤدبانه با او صحبت کردم. مشخص شد که او گروهکی است و در تحقیقات بعدی معلوم شد که آن مرد رئیس تشکیلات «درفش کاویان» است و تازه از دوبی آمده بود که سازماندهی کند و برگردد که در تور ما گرفتار شد. ما او را بین خودمان سوار موتور کردیم و بردیم.»
انسان یک جان به خدا بدهکار است
شهید عباس ستارهلَر در فرازی از وصیت نامه اش آورده است:
«درود بر امام امت، خمینی بت شکن
خدایا تو شاهد باش فقط برای تو و بخاطر رضای تو در این راه قدم نهادم.
اکنون که این وصیت را میگشایید جسم من در زیر خروارها خاک خوابیده اما روح من با خدا و پیش علی هستم. گمان نکنید شهیدان مردهاند بلکه ما زندگانی هستیم پیش خدا.عزیزان بعد از شهادت من گریه و زاری نکنید زیرا اشک شما موجب شادی دشمنان اسلام است. شما را به خون شهیدان و شهدای کربلا قسم میدهم که در انزار سوگ نگیرید بلکه شادی کنید که این شهادت آرزوی من بود انسان یک جان به خدا بدهکار است چه بهتر این تن در راه خدا تکه تکه شود.
اصلاً شهادت که گریه ندارد مگر پیوند با الله و پیامبر و امامان عزا دارد؟! باید به حال آن کسانی گریست که دنیا را با تمام توان دوست دارند و دو دستی به دنیا و امیال آن چسبیده اند مگر کدامین انسان از دنیا نرفته و نمی رود انتخاب خوب مردن که همان شهادت است سعادت می خواهد و نصیب هرکس نمیشود.
(در خلاصه برای مادرم) اینکه مادر عزیزم میدانم که در تمام طول عمری که داشتم نتوانستم فرزند خوبی برای تو باشم و نتوانستم زحمات تو را جبران کنم تورا به خدا قسمت میدهم تو را به خون شهیدان کربلا به خون شهیدان این انقلاب قسمت میدهم که مرا حلال کنید.»
- ۸۸۰
- ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط