گرچه میدانم دلم از عشق ناخشنود نیست

* * * *
گرچه می‌دانم دلم از عشق، ناخشنود نیست
عشق، جز درد ِعمیق و زخم ِبی‌‎بهبود نیست

عشق؛ دنیایی که هرکس آمد و گفتش درود
دیگرش -جز مرگ- هرگز فرصت ِبدرود نیست

شادمانی را گرفت از من، بجایش شعر داد
شعر.. آری، شعر.. سودایی که هیچش سود نیست

شعر می‌گویم مگر یادم بماند زنده‎‌ام
رود هم روزی اگر از پا نِشیند، رود نیست

ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت:
«نوشداروی توام» با طعنه گفتم: «زود نیست؟!»
.
دیر شد، در من اگر هم شور و شوقی بود، مُرد
دیر شد، این فرد، آن فردی که سابق بود، نیست
دیدگاه ها (۴)

در قنوت خود دعا کردم فراموشت کنمحاجتم در سجده امّا دیدن روی ...

:- هرخانه‌ای حال و هوایِ خاص خودش را داردبعضی از خانه‌ها همی...

بعضی آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند... "قیصر امین پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط