فکر توام و صحن و سرائی که نداری

فکر توام و... صحن و سرائی که نداری
داغ حرم و درد بنائی که نداری
له له زده ام تا بنشینم لب حوض و
فواره ای و آب نمائی که نداری
زوّار تو حیران که چگونه بنِشینند
در گوشه ی تنهائی جائی که نداری
کو کهنه رواقی که به قلبم بفشارد
هفتاد و دو تا کرببلائی که نداری
آن قدر غریبی که نیفتاده کنارت
مشک و علم و دست جدائی که نداری
بگذار که بر سنگ بکوبم سر خود را
با #محتشم نوحه سرائی که نداری
پس می شکنم تکه به تکه دل خود را
در تکیه ی لبریز عزائی که نداری
""سخت است که معصوم زمین باشی و... اما
عمری بخوری چوب خطائی که نداری!!""
حالا به چه حالی بگذارم دل خود را
دیدگاه ها (۲)

.شب یلدا تحریم.... این صدای نفس شیعه اثنی عشری است؛به چه‌معن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط