حکایت رفاقت

حکایت رفاقت
حکایت سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا یه
سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
دیدگاه ها (۶)

زندگی ب بندی بند استب نام حرمت...که اگر آن بند پاره شود ،کار...

➕ مثبت_شوامروز مشکلاتتون رو فراموش کنیدو حس مثبت داشته باشید...

زن زندگی به اونی میگن که وقتی بره جلو آینه و بخاد آرایش کنه؛...

ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ،ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲﻗﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ.✅

هر عمل کز آدمی سر میزند....

همه راجب شکست عشقی یا راجب حس یک طرفه میگن..با اینکه حس بدتر...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط