انیمه ی آریتی (دختر بند انگشتی)
انیمهی آریتی (دختر بند انگشتی)
از انیمههای قدیمیه
خلاصهی داستان از این قراره که، یه خونوادهی بند انگشتی (موجودات کوچک شبیه به انسان، با اندازهای حدوداً به اندازهی یک انگشت) تو خونهی آدما زندگی میکردن، یه پسر مهربون تو اون خونه بود اما طفلکی مریض بود.
این خونوادهی بندانگشتی یه دختر کنجکاو و شر و شور به اسم آریتی داشتن که رفت و با این پسره دوست شد.
تو خونهی آدما یه خالهی خیلی بدجنس و بدترکیب بود که با این بند انگشتیها مشکل داشت.
اون حتی مامان این خونوادهرو تو شیشهمربا زندونی کرد.
و خونوادهی بندانگشتی به فکر آزاد کردن مامان و فرار افتادن.
با کمک اون پسره و تلاشهای خود این دختره، مامانرو نجات دادن.
یه بندانگشتی دیگه از اعماق جنگل اومد تا اینارو با خودش ببره و فراریشون بده،
و درنهایت همهی بندانگشتیهای داستانمون سوار یه قوری شدن و افتادن تو آب رودخونه و رفتن...
دلم برای اون پسره سوخت، بدجوری تنها موند.
#انیمه #آریتی #اوتاکو #خونه_اوتاکو_جماعت
از انیمههای قدیمیه
خلاصهی داستان از این قراره که، یه خونوادهی بند انگشتی (موجودات کوچک شبیه به انسان، با اندازهای حدوداً به اندازهی یک انگشت) تو خونهی آدما زندگی میکردن، یه پسر مهربون تو اون خونه بود اما طفلکی مریض بود.
این خونوادهی بندانگشتی یه دختر کنجکاو و شر و شور به اسم آریتی داشتن که رفت و با این پسره دوست شد.
تو خونهی آدما یه خالهی خیلی بدجنس و بدترکیب بود که با این بند انگشتیها مشکل داشت.
اون حتی مامان این خونوادهرو تو شیشهمربا زندونی کرد.
و خونوادهی بندانگشتی به فکر آزاد کردن مامان و فرار افتادن.
با کمک اون پسره و تلاشهای خود این دختره، مامانرو نجات دادن.
یه بندانگشتی دیگه از اعماق جنگل اومد تا اینارو با خودش ببره و فراریشون بده،
و درنهایت همهی بندانگشتیهای داستانمون سوار یه قوری شدن و افتادن تو آب رودخونه و رفتن...
دلم برای اون پسره سوخت، بدجوری تنها موند.
#انیمه #آریتی #اوتاکو #خونه_اوتاکو_جماعت
۵۶۵
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.