شاید به وقتِ وصیت کردن حرفِ من با بازماندگانم این باشد که
شاید به وقتِ وصیت کردن حرفِ من با بازماندگانم این باشد که هرجا خواستید مرا یاد کنید و روحم را شاد کنید گلی بکارید و به عددِ گل های جهان و به بارِ زیبایی اش اضافه کنید. یا شمعی روشن کنید و جهانِ تاریکمان را روشنتر کنید. یا به اسمِ من درخت بکارید و جهان را شکل چشمهایش که جهانِ بهنامِ من است سبزتر کنید. به پرندهها آب و دانه بدهید و صدای موسیقیِ طبیعت را بلندتر کنید. یا به حیوانات خوراکی بدهید و مهربانی را تکثیر کنید. اگر خواستید به آدمها خیرات بدهید و ازشان فاتحه بگیرید، بیخیالِ شکلات و بیسکوییت و غذاهای رستورانی شوید! من که اصراری ندارم با این کارها مردم را زودتر بفرستید پیش خودم آن دنیا! عوضش پنجشنبه ها توی خیابان رزِ سرخ خیرات کنید و بگویید فاتحهایست ببرید بدهید به کسی که دوستش دارید تا خشکسالیِ عاشقانهی جهان بند بیاید! یا بین آدمها شمع تقسیم کنید و بگویید جای سقاخانه ببرند گوشهی اتاقشان روشنش کنند و بنشینند زل بزنند بهش و به خدا فکر کنند و دعا کنند تا جهانِ معنویتری داشته باشیم!
۲۴۰
۲۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.