بال و پر بود
بال و پر بود !
یادش، خیالش و صدایش،
آرام جان بود و مرهم زخم .
ریز ریز و نرم نرم در گوشه گوشه های جانم رخنه می کرد.
سفره ی دلم را در گستره ی سبزِ جانش گشودم. به جانِ دل پذیرا شد تلخی ها و ناکامی ها را.
باریدم و باریدم....
لب بست و شنید .
رنگین کمان شد.
صبورانه تاب آورد بی تابی هایم را.
پاره پاره های جانم را به بند بند روحش پیوند زد و آن شد که می باید:
محراب چشمانش ، قبله گاهم شد!!!
یادش، خیالش و صدایش،
آرام جان بود و مرهم زخم .
ریز ریز و نرم نرم در گوشه گوشه های جانم رخنه می کرد.
سفره ی دلم را در گستره ی سبزِ جانش گشودم. به جانِ دل پذیرا شد تلخی ها و ناکامی ها را.
باریدم و باریدم....
لب بست و شنید .
رنگین کمان شد.
صبورانه تاب آورد بی تابی هایم را.
پاره پاره های جانم را به بند بند روحش پیوند زد و آن شد که می باید:
محراب چشمانش ، قبله گاهم شد!!!
- ۷۳۵
- ۰۸ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط