ان من دیگر p50
موهای بلند و بلوند . ژست مغرورانه و لباس های اشرافی تنها مطعلق به لوسیوس مالفوی بود. صدای داد و بیداش راهرو را پر کرده بود. بی شک مخاطبش پرفسور اسنیپ بود.
لوسیوس-این قضه به تو هیچ ربطی نداره . من میدونم پسرم چی به صلاحش هست.
اسنیپ پوزخند کجی زد و نگاهش را به مالفوی داد.
اسنیپ- اوه جدا؟ به صلاح دراکو یا خودت؟ بعید بدونم حتی یه بار هم ازش پرسیده باشی اون چی میخواد. تموم زندگیش رو صرف بله قربان گفتن به تو کرد ... حالا شجاعتش رو پیدا کرد که خودش تصمیم بگیره .
لوسیوس- اینقدر ژست پدر های فدا کار رو نگیر . من هر کار بخوام با بچم میکنم . کاری که تو هیچ وقت نتونستی بکنی و نمیتونی که بکنی.
جمله اخرش را با کشنده ترین زهر کلامش به اسنیپ تقدیم کرد. اما همین مار افعی ، بیراه نمیگفت . اسنیپ واقعا ژست یک پدر فداکار را ایفا میکرد هرچند از اشاره کردن به ان خود داری میکرد.
اخم اسنیپ غلیظ تر شد . با صدایی که از خشم گرفته شده بود ادامه داد
اسنیپ- انتخاب کلاس بر عهده دانش اموز هست . نه ولی اون . این یه قانونه و به تو هیچ ربطی نداره دراکو کلاس ماگل شناسی رو انتخاب کرده.
لوسیوس خواست تا باز فریاد راه بیاندازد اما همان لحظه که دهانش را باز کرد ، کسی وارد شد .
دامبلدور- لوسیوس! چه ملاقات غافلگیر کننده ای!
بی شک خبر کردن دامبلدور و مک گونگال کار رزالیند بود . بلافاصله بعد از انها ، دراکو وارد میشود . از دیدن پدرش تعجب نمیکند . انتظار داشت بالاخره روزی برای مخالفت با او به اینجا بیاید .
لوسیوس بدون توجه به بقیه افراد حاضر ، رو به اسنیپ ادامه داد.
لوسیوس-یا اون کلاس کوفتی با اون معلم گند زادش رو لغو میکنی یا...
دامبلدور- "یا"یی وجود نداره لوسیوس . این چیزی نیست که به خواست و میل تو باشه . دراکو باید تصمیم بگیره...که اونم خیلی وقته تصمیمش رو گرفته .
لوسیوس نگاه خشمگینی به دراکو انداخت و سپس رو به دامبلدور ادامه داد.
لوسیوس- اوه جدا؟ یه بچه چه میفهمه داره با ابروی خاندانش چیکار میکنه؟
اسنیپ- تصمیم اون بچه گانه نیست . این رفتار تو هست که بچه گانه هست . عین پسر بچه های حسود داری گریه میکنی که چرا همه چیز باب میل تو نیست . چیشده لوسیوس ؟ اسباب بازی مورد علاقتو دمنتور ها بردن ؟
صورت لوسیوس از خشم سرخ شد . سعی کرد خودش را ارام کند . زیر لب خطاب به اسنیپ گفت .
لوسیوس- به وقتش سوروس. به وقتش تقاص پس میدی.
لوسیوس بی توجه به بقیه به سمت دراکو رفت و دقیقا رو به روی او ایستاد.
لوسیوس-گوش کن بچه جون تا همین الانش هم به اندازه کافی ازدست تو کار های احمقانت خسته شدم پس یا مثل بچه ادم دیگه سر اون کلاس کوفتی نمیری.... یا اینکه....اسمت رو از شجره نامه حذف میکنم. که این به این معنی هست که تو دیگه پسر من نخواهی بود! فهمیدی؟ من که میدونم اون کلاس لجن تبار ها بهانه هست. تو خیلی وقته داری ساز نا کوک میزنی .
دراکو لحظه ای به تهدید پدرش فکر کرد . این همه سال تحت حمایت همه جانبه او بود اما حالا مجبور بود بدون ان سر کند. با خودش فکر کرد ایا ارزشش را دارد .
اسنیپ-این حرفها هیچ فایده ای نداره لوسیوس تو...
لوسیوس-به تو هیچ ربطی نداره سوروس اسنیپ!
اینبار خشم سوروس سر ریز شد صدای همیشه ارامش ، از حد معمول بالا تر رفت .
اسنیپ-نه تا وقتی که که من پدر خونده اون بچه هستم !
لوسیوس-پس نارسیسا بالاخره کار خودشو کرد .اره؟... کار اونه مگه نه؟
اسنیپ-اره دقیقا . چون میدونست با چه موجودی سر و کار داره . اما اینو یادت باشه مالفوی حتی اگه تو به دراکو پشت کنی باز هم اون کسیو داره که کنارش باشه. نه فقط من!
دراکو با این حرف دلش ارام گرفت . هرچند تصمیم نهاییش را گرفته بود اما این حرف پرفسور اسنیپ از لرزش صدایش کم کرد . قبل از اینکه فرصت حرف زدن به کسی بدهد گفت :
دراکو- تصمیم من نه عوض میشه نه تغییر میکنه...حتی اگه دیگه پسرت نباشم.
دک گونگال و دامبلدور با غرور به دراکو نگاه کردن اما خشم و عصبانیت لوسیوس هر لحظه بیشتر میشد .
لوسیوس- حتی یه جن خونگی هم از تو بیشتر ارزش داره .
اخرین جمله اش را خطاب به دراکو گفت و با سرعت از در خارج شد .
رزالیند که تمام این مدت ساکت کنار مک گونگال ایستاده بود ، نگاهی نفرت انگیز به رفتن لوسیوس انداخت و یواشکی شکلکی برایش دراورد که از نظر دامبلدور و نیشخندش دور نماند . مک گونگال به ارامی به دراکو نزدیک شد و دستی روی شانه اش گذاشت .
مک گونگال- واقعا متاسفم پسرم .
دراکو-حداقلش اینکه به اندازه دفعه های قبل درد نداشت . شاید چون دیگه برام مهم نیست .
او هم بی صدا با شانه های خمیده دفتر سوروس اسنیپ را ترک کرد .
.
.
.
.
میدونم کمه ولی بخدا وقت نکردم بیشتر بنویسم . ببخشید!
تو پارت اینده جبران میکنم . قراره از الیزابت براتون بنویسم :)))
لوسیوس-این قضه به تو هیچ ربطی نداره . من میدونم پسرم چی به صلاحش هست.
اسنیپ پوزخند کجی زد و نگاهش را به مالفوی داد.
اسنیپ- اوه جدا؟ به صلاح دراکو یا خودت؟ بعید بدونم حتی یه بار هم ازش پرسیده باشی اون چی میخواد. تموم زندگیش رو صرف بله قربان گفتن به تو کرد ... حالا شجاعتش رو پیدا کرد که خودش تصمیم بگیره .
لوسیوس- اینقدر ژست پدر های فدا کار رو نگیر . من هر کار بخوام با بچم میکنم . کاری که تو هیچ وقت نتونستی بکنی و نمیتونی که بکنی.
جمله اخرش را با کشنده ترین زهر کلامش به اسنیپ تقدیم کرد. اما همین مار افعی ، بیراه نمیگفت . اسنیپ واقعا ژست یک پدر فداکار را ایفا میکرد هرچند از اشاره کردن به ان خود داری میکرد.
اخم اسنیپ غلیظ تر شد . با صدایی که از خشم گرفته شده بود ادامه داد
اسنیپ- انتخاب کلاس بر عهده دانش اموز هست . نه ولی اون . این یه قانونه و به تو هیچ ربطی نداره دراکو کلاس ماگل شناسی رو انتخاب کرده.
لوسیوس خواست تا باز فریاد راه بیاندازد اما همان لحظه که دهانش را باز کرد ، کسی وارد شد .
دامبلدور- لوسیوس! چه ملاقات غافلگیر کننده ای!
بی شک خبر کردن دامبلدور و مک گونگال کار رزالیند بود . بلافاصله بعد از انها ، دراکو وارد میشود . از دیدن پدرش تعجب نمیکند . انتظار داشت بالاخره روزی برای مخالفت با او به اینجا بیاید .
لوسیوس بدون توجه به بقیه افراد حاضر ، رو به اسنیپ ادامه داد.
لوسیوس-یا اون کلاس کوفتی با اون معلم گند زادش رو لغو میکنی یا...
دامبلدور- "یا"یی وجود نداره لوسیوس . این چیزی نیست که به خواست و میل تو باشه . دراکو باید تصمیم بگیره...که اونم خیلی وقته تصمیمش رو گرفته .
لوسیوس نگاه خشمگینی به دراکو انداخت و سپس رو به دامبلدور ادامه داد.
لوسیوس- اوه جدا؟ یه بچه چه میفهمه داره با ابروی خاندانش چیکار میکنه؟
اسنیپ- تصمیم اون بچه گانه نیست . این رفتار تو هست که بچه گانه هست . عین پسر بچه های حسود داری گریه میکنی که چرا همه چیز باب میل تو نیست . چیشده لوسیوس ؟ اسباب بازی مورد علاقتو دمنتور ها بردن ؟
صورت لوسیوس از خشم سرخ شد . سعی کرد خودش را ارام کند . زیر لب خطاب به اسنیپ گفت .
لوسیوس- به وقتش سوروس. به وقتش تقاص پس میدی.
لوسیوس بی توجه به بقیه به سمت دراکو رفت و دقیقا رو به روی او ایستاد.
لوسیوس-گوش کن بچه جون تا همین الانش هم به اندازه کافی ازدست تو کار های احمقانت خسته شدم پس یا مثل بچه ادم دیگه سر اون کلاس کوفتی نمیری.... یا اینکه....اسمت رو از شجره نامه حذف میکنم. که این به این معنی هست که تو دیگه پسر من نخواهی بود! فهمیدی؟ من که میدونم اون کلاس لجن تبار ها بهانه هست. تو خیلی وقته داری ساز نا کوک میزنی .
دراکو لحظه ای به تهدید پدرش فکر کرد . این همه سال تحت حمایت همه جانبه او بود اما حالا مجبور بود بدون ان سر کند. با خودش فکر کرد ایا ارزشش را دارد .
اسنیپ-این حرفها هیچ فایده ای نداره لوسیوس تو...
لوسیوس-به تو هیچ ربطی نداره سوروس اسنیپ!
اینبار خشم سوروس سر ریز شد صدای همیشه ارامش ، از حد معمول بالا تر رفت .
اسنیپ-نه تا وقتی که که من پدر خونده اون بچه هستم !
لوسیوس-پس نارسیسا بالاخره کار خودشو کرد .اره؟... کار اونه مگه نه؟
اسنیپ-اره دقیقا . چون میدونست با چه موجودی سر و کار داره . اما اینو یادت باشه مالفوی حتی اگه تو به دراکو پشت کنی باز هم اون کسیو داره که کنارش باشه. نه فقط من!
دراکو با این حرف دلش ارام گرفت . هرچند تصمیم نهاییش را گرفته بود اما این حرف پرفسور اسنیپ از لرزش صدایش کم کرد . قبل از اینکه فرصت حرف زدن به کسی بدهد گفت :
دراکو- تصمیم من نه عوض میشه نه تغییر میکنه...حتی اگه دیگه پسرت نباشم.
دک گونگال و دامبلدور با غرور به دراکو نگاه کردن اما خشم و عصبانیت لوسیوس هر لحظه بیشتر میشد .
لوسیوس- حتی یه جن خونگی هم از تو بیشتر ارزش داره .
اخرین جمله اش را خطاب به دراکو گفت و با سرعت از در خارج شد .
رزالیند که تمام این مدت ساکت کنار مک گونگال ایستاده بود ، نگاهی نفرت انگیز به رفتن لوسیوس انداخت و یواشکی شکلکی برایش دراورد که از نظر دامبلدور و نیشخندش دور نماند . مک گونگال به ارامی به دراکو نزدیک شد و دستی روی شانه اش گذاشت .
مک گونگال- واقعا متاسفم پسرم .
دراکو-حداقلش اینکه به اندازه دفعه های قبل درد نداشت . شاید چون دیگه برام مهم نیست .
او هم بی صدا با شانه های خمیده دفتر سوروس اسنیپ را ترک کرد .
.
.
.
.
میدونم کمه ولی بخدا وقت نکردم بیشتر بنویسم . ببخشید!
تو پارت اینده جبران میکنم . قراره از الیزابت براتون بنویسم :)))
۱۰.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.