دیـشبـ واسهـ [اولیـن] بار دلـــم واسهـ خودم سوخـت ...وقـتی وسـط [خـنده]ـهـام اشـکـ از [چـشـام] اومـد پـاییـن و ـهـمه فـکـ کـردن از عـمق [خـوشحـالیـهـ] ولیـ هیـچکـس نفهـمیـد [یــاد] خـنـده ـهـاش افتادم...