وقتی ماموریت بود، هر روز و بعضی وقتام چند بار در روز بهم
وقتی ماموریت بود، هر روز و بعضی وقتام چند بار در روز بهم زنگ میزد. طاقت دوری نداشت. یه بار یکی از آشناها بهم گفت: می دونی مرتضی برا تماس گرفتن با تو هر بار چقدر راه میره؟ بخدا خطرناکه. یه بار دیدی تو همین مسیر شهید شد حیفه. من دلم نمیومد به مرتضی بگم بهم زنگ نزن.فقط میگفتم جایی که خطر داره زنگ نزن من راضی ام. اما قبول نمیکرد میگفت: نترس خدا میدونه من دارم برا عشقم میدوم چون خودش هم عاشقه کاری به کارم نداره.رمزی هم حرف میزد که اطرافیان متوجه نشن که با من حرف میزنه. پشت تلفن میگفت: سلام حاجی.حالتون خوبه؟ شرایط شدیدا یک تا ده هست.خودش از قبل برام رمزگذاری کرده بود اما من همیشه یادم میرفت معناش چیه. فقط میدونستم که یه جمله عاشقونس. میگفت تو چطور یادت میره؟ . یا مثلا وسط جلسه میگفت یه تلفن ضروری دارم میومد بیرون و به من زنگ میزد. حتی شده دیر وقت زنگ میزد و میگفت سلام.خواستم فقط صداتو بشنوم خداحافظ
منبع: « کتاب ساقیان حرم ، شهید مرتضی حسین پور»
همسر شهید #شهید_مرتضی_حسین_پور #شهید_حسین_قمی #سپاه_قدس
منبع: « کتاب ساقیان حرم ، شهید مرتضی حسین پور»
همسر شهید #شهید_مرتضی_حسین_پور #شهید_حسین_قمی #سپاه_قدس
۲.۳k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.