با سرعت نور می دویدم و جیغ میکشیدم. به نفس نفس افتاده بود
با سرعت نور می دویدم و جیغ میکشیدم. به نفس نفس افتاده بودم، پاهام ذوق ذوق می کردن و در حال غش کردن بودم!
یه خونه متروکه پیدا کردم و به سمتش حمله ور شدم. سعی کردم توی تنها کمد موجود قایم بشم. هق هق امونم نمیداد. وضع اسفباری بود!
پاهامو توی خودم جمع کرده بودم و امیدوارانه جلوی دهنم رو گرفته بودم!
در کمد رو باز کرد... بازش کرد و من توی بغلش افتادم...
چرا... چرا از یه قاتل روانی خوشم امد؟
پ.ن: متن از @vafa_otako
لنتی میدونم ازت اینو ب عنوان سناریو خواستم...ولی جون روما رمانش کنننننننننن
من دیگر نمیتوانمممممممممم
اینو میخواممم😭😂
الان اینجوری بود ک انگار آنچه خواهید دیده
ب من از استعدادت بدههههه *^*
یه خونه متروکه پیدا کردم و به سمتش حمله ور شدم. سعی کردم توی تنها کمد موجود قایم بشم. هق هق امونم نمیداد. وضع اسفباری بود!
پاهامو توی خودم جمع کرده بودم و امیدوارانه جلوی دهنم رو گرفته بودم!
در کمد رو باز کرد... بازش کرد و من توی بغلش افتادم...
چرا... چرا از یه قاتل روانی خوشم امد؟
پ.ن: متن از @vafa_otako
لنتی میدونم ازت اینو ب عنوان سناریو خواستم...ولی جون روما رمانش کنننننننننن
من دیگر نمیتوانمممممممممم
اینو میخواممم😭😂
الان اینجوری بود ک انگار آنچه خواهید دیده
ب من از استعدادت بدههههه *^*
۶.۴k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.