ای خدای بزرگ
ای خدای بزرگ
که توی آشپزخانه هم هستی
و روی جلد قرصهای مرا میخوانی
لطفا کمی آن طرف تر
باید همه این ظرفها را آب بکشم
و همین طور که دارم با تو حرف می زنم
به فکر غذای ظهر هم باشم
نه,کمک نمی خواهم!
خودم هوای همه چیز را دارم
پذیرایی جارو می خواهد
غذا سر نمی رود
به تلفنها هم خودم جواب می دهم
و گردگیری این قاب...
یادت هست؟
اینجا کوچک بودم
و تو هنوز خشمگین نبودی
و من آرامبخش نمی خوردم
درست بعد طعمِ توت فرنگی و خواب
که تو اخم کردی
به سیزده سالگی,ملافه و رویاهایم
ببخش که بی پرده می گویم
اما تو به جیبهایم,کیف دستی کوچکم
و حتی صندوقچه قفلدارم چشم داشتی...
ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای
حالا من یک زنِ کاملم
چیزی در جیبهایم پنهان نمی کنم
کیفم روی میز باز مانده است
هر هست ساعت یک آرامبخش می خورم
به دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم..
ای خدای بزرگ! لطفا پایت را بردار
میخواهم تی بکشم...
" ناهید عرجونی"
که توی آشپزخانه هم هستی
و روی جلد قرصهای مرا میخوانی
لطفا کمی آن طرف تر
باید همه این ظرفها را آب بکشم
و همین طور که دارم با تو حرف می زنم
به فکر غذای ظهر هم باشم
نه,کمک نمی خواهم!
خودم هوای همه چیز را دارم
پذیرایی جارو می خواهد
غذا سر نمی رود
به تلفنها هم خودم جواب می دهم
و گردگیری این قاب...
یادت هست؟
اینجا کوچک بودم
و تو هنوز خشمگین نبودی
و من آرامبخش نمی خوردم
درست بعد طعمِ توت فرنگی و خواب
که تو اخم کردی
به سیزده سالگی,ملافه و رویاهایم
ببخش که بی پرده می گویم
اما تو به جیبهایم,کیف دستی کوچکم
و حتی صندوقچه قفلدارم چشم داشتی...
ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای
حالا من یک زنِ کاملم
چیزی در جیبهایم پنهان نمی کنم
کیفم روی میز باز مانده است
هر هست ساعت یک آرامبخش می خورم
به دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم..
ای خدای بزرگ! لطفا پایت را بردار
میخواهم تی بکشم...
" ناهید عرجونی"
- ۲.۵k
- ۱۱ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط