نشسـتم رو سـاحل حال دریا را نمیـدانم ...
نشسـتم رو سـاحل حال دریا را نمیـدانم ...
من این پایینم قانـون بالا را نمیـدانم !
چرا اینـــــقدر مـردم از حـقایق رویگردانند ؟!
دلیل این همه انڪار و حاشا را نمیدانم ... !
تمام قصہ هاے عاشقانہ آخرش تلخ است
دلیل وضـع این قانون دنیا را نمیدانـم !
نپـرس از من کہ [ در آینده تصمیمت چہ خواهد شد ؟]
ڪہ من برنامہ هاۍ صبح فردا را نمیدانـم !
همیشہ ترس از روز مبادا داشتـم... اما
ڪماڪان معنی " روز مبادا " را نمیدانـم !
تو تا دیروز میگفتے ڪه ( بۍ تو زود میمیرم )
ولے این حـرف دیروز اسـت ؛ حالا را نمیدانـم :)
براۍ چندمین بار است ترڪم میڪنی، اما...
گمانم بیش از این راه "مدارا" را نمیدانـم !
نمیدانـم ڪہ این شعـر از کجا در خاطرم مانده :
یڪے اینجا دلش تنگ است ! انجا را نمیدانـم !
چرا اینقــدر ادم هاے تنها زود میمیرند؟!!
دلیل مرگ ادم هاۍ تنها را نمیدانـم
همیشہ شـعرهایم چیزهایی از تو میدانند
ڪہ من " با آنکه شاعر هستـم " آنها را نمیدانم !!!
من این پایینم قانـون بالا را نمیـدانم !
چرا اینـــــقدر مـردم از حـقایق رویگردانند ؟!
دلیل این همه انڪار و حاشا را نمیدانم ... !
تمام قصہ هاے عاشقانہ آخرش تلخ است
دلیل وضـع این قانون دنیا را نمیدانـم !
نپـرس از من کہ [ در آینده تصمیمت چہ خواهد شد ؟]
ڪہ من برنامہ هاۍ صبح فردا را نمیدانـم !
همیشہ ترس از روز مبادا داشتـم... اما
ڪماڪان معنی " روز مبادا " را نمیدانـم !
تو تا دیروز میگفتے ڪه ( بۍ تو زود میمیرم )
ولے این حـرف دیروز اسـت ؛ حالا را نمیدانـم :)
براۍ چندمین بار است ترڪم میڪنی، اما...
گمانم بیش از این راه "مدارا" را نمیدانـم !
نمیدانـم ڪہ این شعـر از کجا در خاطرم مانده :
یڪے اینجا دلش تنگ است ! انجا را نمیدانـم !
چرا اینقــدر ادم هاے تنها زود میمیرند؟!!
دلیل مرگ ادم هاۍ تنها را نمیدانـم
همیشہ شـعرهایم چیزهایی از تو میدانند
ڪہ من " با آنکه شاعر هستـم " آنها را نمیدانم !!!
۱.۱k
۰۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.