chapter8
#chapter8
ی خر: خب بچه ها امروز دعوا داریم تاکویا و یه گاو دیگه
همه: هیی ما ۵۰۰ هزار روت شرط داریم نباید ببازی... ( بقیه هم زر میزنن)
نگران تاکویام...ولی...
کیوماسا: شروع
تاکه: صبر کنین بینم
همه: ها؟!
تاکویا: تاکه میتچی؟!
همه: چی میگی بچه... تو همونی دیروز له شد.. بدبخت
تاکه: خسته نشدید چیزای تکراری دیدین
از پله پایین میرم*
تاکه: چیز جذاب نمیخواین؟
یکی: تو همون تفاله دیروزی
کیوماسا: جذاب؟
تاکویا: نه
اککون: نکن
تاکه: بیاین دعوای شاه و بردش رو ببینین
یه خره: ها؟!
تاکه: کیوماسا سنپای... با من دعوا کن
(میریم تو سکوی مبارزه)
نگرانم ولی... هم تاکویا.. و هم بقیه رو نجات میدم..
کیوماسا صد بار منو زد*
یاماگیشی: تاکه میتچی
ماکوتو: داری چه گوهی میخوری
تاکویا: بیا بیرون تاکه میتچی
روی زانوهام افتادم*
کیوماسا: کم اووردی؟
بلند شدم*
تاکه: نه من هنو....
یکی از بالا پرت شد افتاد پایین*
همه رو به بالا*
انی: هوی هوی هوی.... چه گوهی میخوری کیوماسا دیوونه
همه: چی... ها...
یکی یا میله اهنی زد به... یکی از بچه دبیرستانیا... اونی که زد.... دختره
میاد پایین*
کیوماسا: ها؟! توکی چی نفله
انی: با بزرگ تر خودت درست حرف بزن...
انی: آه.... تاکه چان... خوشحالم میبینمت(≧∇≦)/
بغلم کرد؟!
تاکه: تو... کی هستی
سرشو کج میکنه*
انی زمزمه : مگه منو تو اینده ندیدی
چی... واستا.. امکان نداره
تاکه: تو... انی سا؟
انی: باریکلا
تاکه: چطور اومدی..
انی: داشتم از مدرسه بر میگشتم خودمو زدم به موش مردگی برگشتم.. دیدم اینجا دعواست...و فهمیدم این انیمه اینجا شروع میشه... کیوماسا با تاکه چان کاری نداشته باش... با من دعوا کن
کیوماسا: انتقام این بچه رو که زدی میگیرم
انی: عه
میره سمتش*
انی: کشتمت؟... خدا رحمتت کنه
میاد سمتم*
انی: این میله رو بگیر... کیوماسا باید با یکی هم قد خودش دعوا کنه
ی خر: خب بچه ها امروز دعوا داریم تاکویا و یه گاو دیگه
همه: هیی ما ۵۰۰ هزار روت شرط داریم نباید ببازی... ( بقیه هم زر میزنن)
نگران تاکویام...ولی...
کیوماسا: شروع
تاکه: صبر کنین بینم
همه: ها؟!
تاکویا: تاکه میتچی؟!
همه: چی میگی بچه... تو همونی دیروز له شد.. بدبخت
تاکه: خسته نشدید چیزای تکراری دیدین
از پله پایین میرم*
تاکه: چیز جذاب نمیخواین؟
یکی: تو همون تفاله دیروزی
کیوماسا: جذاب؟
تاکویا: نه
اککون: نکن
تاکه: بیاین دعوای شاه و بردش رو ببینین
یه خره: ها؟!
تاکه: کیوماسا سنپای... با من دعوا کن
(میریم تو سکوی مبارزه)
نگرانم ولی... هم تاکویا.. و هم بقیه رو نجات میدم..
کیوماسا صد بار منو زد*
یاماگیشی: تاکه میتچی
ماکوتو: داری چه گوهی میخوری
تاکویا: بیا بیرون تاکه میتچی
روی زانوهام افتادم*
کیوماسا: کم اووردی؟
بلند شدم*
تاکه: نه من هنو....
یکی از بالا پرت شد افتاد پایین*
همه رو به بالا*
انی: هوی هوی هوی.... چه گوهی میخوری کیوماسا دیوونه
همه: چی... ها...
یکی یا میله اهنی زد به... یکی از بچه دبیرستانیا... اونی که زد.... دختره
میاد پایین*
کیوماسا: ها؟! توکی چی نفله
انی: با بزرگ تر خودت درست حرف بزن...
انی: آه.... تاکه چان... خوشحالم میبینمت(≧∇≦)/
بغلم کرد؟!
تاکه: تو... کی هستی
سرشو کج میکنه*
انی زمزمه : مگه منو تو اینده ندیدی
چی... واستا.. امکان نداره
تاکه: تو... انی سا؟
انی: باریکلا
تاکه: چطور اومدی..
انی: داشتم از مدرسه بر میگشتم خودمو زدم به موش مردگی برگشتم.. دیدم اینجا دعواست...و فهمیدم این انیمه اینجا شروع میشه... کیوماسا با تاکه چان کاری نداشته باش... با من دعوا کن
کیوماسا: انتقام این بچه رو که زدی میگیرم
انی: عه
میره سمتش*
انی: کشتمت؟... خدا رحمتت کنه
میاد سمتم*
انی: این میله رو بگیر... کیوماسا باید با یکی هم قد خودش دعوا کنه
۲.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.