وقتی همه چیز بینمون تموم شد تا مدت ها همه جا حضورش رو حس

وقتی همه چیز بینمون تموم شد، تا مدت ها همه جا حضورش رو حس میکردم.
تو خیابون که راه میرفتم همش فکر میکردم پشت سرم راه میره و مواظبمه .. تو اتوبوس سرم رو تکیه میدادم به شیشه و فکر میکردم اون طرف میله ها نشسته و همراهمه.
خرید که میرفتم ناخودآگاه چشمم به فروشگاه هایی میخورد که وسایل مورد علاقه اون رو داشت و من بدون اینکه حواسم به نبودش تو زندگیم باشه سوال از قیمت ها میکردم و بعدش به خودم میومدم که چرا حواسم به هیچی نیست ..
بعدها به نبودش عادت کردم،
یاد گرفتم تنهایی خرید برم.
تنهایی غذا بخورم.
تنهایی تو خیابونا قدم بزنم و آهنگ گوش بدم .. میدونی ؟
زندگی من قبل از تو و بعد از تو خیلی فرق کرده
بعضی وقتا میخوام بهت پیام بدم و ازت تشکر کنم از اینکه من و با خودم بیشتر آشنا کردی و باعث شدی یاد بگیرم از تنهایی هام لذت ببرم.
بعضی وقتا هم دلم میخواد سرت داد بزنم و بگم چه طور دلت اومد این همه از من دور بمونی ..
.
. #پانیذ_اینروزها
دیدگاه ها (۱)

درست وقتی که کنار آمده ام !وقتی تمامت را حریف شده ام ..بغض ه...

ماندن‌های زیادخفه می‌کند معشوقی را کهتطمیعِ عشق دیگری شده اس...

از همان روز که او رفت؛زمستان آمدبعدِ اوبهمن و اسفند چه فرقی ...

مشکل اینجاست که...ما نه برای خودمان بلکه برای اطرافمان زندگی...

پارت ۱۰+ببین باید حرف بزنیم اینجور نمیشه-گفتم برو تو اتاق (د...

🍁دهه هفتاد پارت 1قشنگیش به اینه که تو تجربه ش کردیسادگیاشرنگ...

بچه که بودم از پاییز بدم میومد، حتی اولین روز مدرسه که همه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط